شدم اون بچه دبستانی ک رفیقاش بازی راش نمیدن چون دستو پا چلفتیه شدم اون دختر کوچولویی ک تو یار کشی نفر اخر شده و کسی گردن نمیگیرتش اونم با چشمای مظلوم زل زده تا رفیقش انتخابش کنه
راستش به وجود تلختون نیازی ندارم عزیزان چون من برعکس خیلی ها شیرینی نسکافه شکر دارم رو به تلخی قهوه های مسخره ترجیح میدم
ولی وقتی مهمونشون میشی و براشون یه دست فنجون کادو بردی وقتی هر روز برات قهوه میارن هر روز مجبور به نوشیدنی هیچ راهی جز سر کشیدن تاریکی و ظلمت توی فنجون نداری
وجودم داره میشه هم رنگشون و راهی ندارم با چشمام و زبونم التماسشون میکنم برام ازین ظلمتا نیارید اونام با لبخند میگن خیالت راحت فرداش ک میشینم کنارشون یه جوری قهوه تلخو بهم میخورونن ک تو هرچی دستو پا بزنی حق تف کردن نداری و فرو بردن ظلمته تلخ ادمو به مرگ فرو میبره
شاید تقصیر منه ک هر دفعه براشون بستنی درست کردمو قاشق به قاشق دهنشون دادم تا نکنه دستای عزیزشون اذیت بشه
شایدم به خاطر سردی بستنی های زوری من مغز کوچیکشون یخ زد
براشونم ک قهوه میارم بالا میارنش رو دلمو میسوزه پوستش
چجوری باهاشون مثل خودشون باشم وقتی این باعث سوختن و تاول زدن خودم میشه
هیچکس بابت رفتاری که با من کرد عذر خواهی نکرد ، فقط منو بخاطر واکنشم سرزنش کردن
فقط باید چهار روز دیگه این قهوه رو فرو ببرم بعدش دیگه
تمومه
حالا بازم درسته ما الکل بودیم، زود پریدیم از حافظهی دلتون ولی شما زخم بودین، تا عمر داریم جاتون میسوزه، میمونه، دقمرگمون میکنه