ورود
ثبت نام
Elisa
خواندن ۳ دقیقه
·
۱ سال پیش
کتاب کتابخانه نیمه شب??
درباره نویسنده: مت هیگ که در شفیلد در سال ۱۹۷۵ در انگلستان به دنیا آمد. روزنامهنگار انگلیسی است که در ایران با کتاب مشهور کتابخانه نیمه شب شناخته میشود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتابها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.کتابهای دلایلی برای زنده ماندن، انسانها و کتابخانه نیمه شب از بهترین کتاب های مت هیگ هستند.
خلاصه داستان: شخصیت اصلی زنی به نام نورا سید است که با گربه اش زندگی می کند.او زندگی پریشان و ناامیدی دارد. پدر و مادرش را از دست داده است و مدتهاست از برادرش بیخبر است و ازدواجش با دَن را دو روز مانده به مراسم عروسی بر هم زده. نورا با وجود تمام استعدادها و تواناییهایش در موسیقی و ورزش و علوم قید تمام رؤیاها و آرزوهایش را زده و در یک فروشگاه کوچک لوازم موسیقی کار میکند. هفتهای یک ساعت هم به یک نوجوان پیانو درس میدهد. داستان از جایی شروع میشود که به او خبر میدهند گربهاش در خیابان تصادف کرده و مُرده. رئیس اش او را به علت افسردگی اخراج میکند و بعد از آن تنها شاگرد موسیقی اش را هم از دست می دهد. به دوستش پیام می دهد ولی او جواب نورا را نمی دهد و در همان زمان ها همسایهی پیرش به او میگوید دیگر به کمکش احتیاجی ندارد پسری به او کمک خواهد کرد. به برادرش پیام میدهد و با قرصهای ضدافسردگی خودکشی میکند. نورا زمانی که چشمانش را باز میکند خود را در ساختمانی می بیند. جایی شبیه به کتابخانه همهی آنجا کتاب چیده شده و قفسههایش تا ابد ادامه دارد. او در آنجا خانم الم را میبیند کتابدار دبیرستانشان که رابطهی خیلی خوبی با او داشت که الم نورا میگوید: «اینجا جایی بین زندگی و مرگ است و تو الان در کتابخانه نیمهشب هستی. کتابهای اینجا از نظر ظاهر شبیه به هم هستند، همگی سبزند و هیچ نوشتهای بر روی جلدشان نیست.» خانم الم به نورا میگوید که همهی این کتابها انتخابهای دیگر او در زندگی هستند. تصمیماتی که او میتوانست بگیرد و اتفاقات دیگری که میتوانستند برایش پیش بیایند. کتاب اول که نورا برمیدارد، به زندگی مشترک او و دَن میپردازد. در این حالت این دو با هم ازدواج کردهاند اما زندگی آنها کسالتبار و همهچیز بینشان ناخوشایند است. نورای کتاب را برجایش میگذارد. خانم الم از او میخواهد کتاب دیگری بردارد. کتاب دوم که در آن گربهاش هنوز زنده است. اما در این حالت هم گربهاش در خانه و خیلی ناگهانی میمیرد. نورا از این کتاب هم ناامید و ناراحت میشود. نورا بارها و بارها حالات دیگر زندگیاش را میبیند و میفهمد هیچکدام آنطور که تصور میکرده و رؤیایش را میبافته پیش نمیرود. همهی حسرتهایش در زندگی بیهوده بوده است.
جملاتی از کتاب: چیزی که یاد گرفتم به قلم آن که کسی نیست اما همه کس بوده است. من زنده هستم. نورا گفت:مشکل اینجاست که اصلاً زندگی رو درک نمیکنم ^لازم نیست درکش کنی فقط باید اون رو زندگی کنی^. هرچقدر مردم بیشتر در شبکههای اجتماعی با هم در ارتباط باشند، جامعه تنهاتر میشود. متوجه نیستی که حتی تجربههای بد هم، فایده وهدفی دارند.
??THE MIDNIGHT LIBRARY??
نیمه شب
بیماری افسردگی
زندگی مشترک
شبکههای اجتماعی
Elisa
دنبال کنید
شاید از این پستها خوشتان بیاید