امروز با دومین قسمت از سلسله مباحث اقتصاد برای همه با موضوع چالش های اقتصاد در خدمتتون هستیم.
اگه فعال بازار مالی باشی حتما این روزا هر جا رفتی از در و دیوار یه کلمه به گوشِت رسیده: رکود تورمی
اما رکود تورمی اصلا چیه ، چجوری به وجود میاد و چجوری میشه ازش خارج شد ؟
رکود تورمی اصطلاحیه که طوفانی از خبرای بد اقتصادی رو به همراه داره: میزان بالای بیکاری، رشد اقتصادی کند و تورم بالا. در واقع رکود تورمی نقطه تلاقی تورم و رکوده.
توی مرحله ی تورمی که به بحران رسیده، مردم مدام تلاش میکنن پولشون رو صرف تقاضای خارج از نیازشون کنن ( مثلا یه ماشین دارن و یه مقداری پول نقد ، حالا برای اینکه پولِ تو دستشون ارزشش رو از دست نده میرن با اون پول یه ماشین دیگه میخرن). تو این مرحله چون خرید و فروش وجود داره چرخ اقتصاد با هر مصیبتی هست میچرخه. اما این زنگ خطر یه بحران بزرگه. فکر میکنی چرا؟؟
چون بعد از یه مدت مصرف کننده دیگه پولی نداره که خرج کنه. چون توی خوشبینانه ترین حالت ممکن فقط تونسته ارزش داراییش یا همون ارزش پول نقدش رو حفظ کنه ولی نتونسته ثروت افزوده یا عایدی بیشتری خلق کنه. اینجاست که مجددا الگوی مصرفش تغییر میکنه ....
این بار نیازهای اساسیش مثل خوراک و پوشاک ، درمان و... رو تو اولویت قرار میده و براش هزینه میکنه و هر چیز دیگه ای رو میسپاره به آینده . چون دیگه پول آنچنانی نداره و هرچی هم که مونده براش، ذخیره کرده واسه زمان رکود. پس تو دوران رکود نه تنها تقاضای خارج از نیاز وجود نداره ، بلکه حتی تقاضا خیلی هم کمتر میشه و این یعنی عرضه بیشتر از تقاضاست. اینجاست که دیگه چرخ اقتصاد نمیچرخه یا خیلی کند میشه چون مصرفی وجود نداره یا خیلی ناچیزه.
رکود تورمی (ُStagflation)
این اصطلاح موقع اُفت طولانی مدت اقتصاد آمریکا تو دههی ۱۹۷۰ شکل گرفت، یعنی زمانی که آمریکا با تورمی شدید و اقتصادی نزولی مواجه بود؛ شرایطی که تا پیش از اون از نظر اقتصاددانا غیرممکن میومد .
کلمهی انگلیسی رکود تورمی یعنی stagflation حاصل ترکیب دو کلمهی stagnant به معنی راکد و inflation به معنای تورمه. وقتی اقتصاد راکد باشه، یعنی تولید ناخالص داخلی (GDP) (مقیاس استاندارد مجموع خروجی اقتصادی یک کشور) یا یه رشد خیلی آروم داره یا رو به کاهشه. نتیجهی طبیعی این رکود اقتصادی، افزایش بیکاریه. بنگاههای اقتصادی و شرکتها برای صرفهجویی تو هزینهها تعدیل نیرو میکنن که این کار باعث کاهش قدرت خرید مصرفکنندگان و در نتیجه خرج شدن پول کمتر از طرف اونا و حتی رشد اقتصادی کندتر میشه.
اگه خیلی با این واژه ها احساس غریبی میکنی پیشنهاد میکنم قسمت اول مقاله ی «اقتصاد برای همه» با موضوع تورم و رکود رو یه دور دیگه بخون بعد ادامه بده دوست خوب من ...
کاهش رشد اقتصادی یک بخش طبیعی از چرخهی اقتصاد کلانه. وقتی اتفاقات خلاف انتظار باشه، بازار نیاز به ایجاد ثبات داره که معمولا تو قالب یک رکود موقتی شکل میگیره. تفاوت بین رکود و رکود تورمی تو اینه که زمانِ کاهشِ رشد اقتصادی، وقتی که نرخ تورم بالاست چند برابرطولانی تر میشه. یا بعبارت ساده تر رکود تورمی یعنی رکود طولانی مدت همراه با تورم بالا.
تورم افزایش مستمر قیمت کالاها و خدماته، اما میشه اون رو کاهش مستمر قدرت خرید پول هم تعریف کرد. تو یک سال طبیعی، تورم ممکنه ۲ یا ۳ درصد تغییر کنه اما اگه نرخ تورم از ۵ یا حتی ۱۰ درصد بگذره، شرایط اقتصادی دیگه سخت میشه .
به همین علت رکود تورمی خیلی خطرناکه. بیاید فرض کنیم که هم اقتصاد رکود پیدا کرده و هم تورم سیر صعودی داره. با وجود نرخ بالای بیکاری، مصرفکنندگان پول کمتری خرج میکنن ( چون بدلیل بیکاری پول کمتری دارن). با افزایش تورم، همون پولِ کم هم روز به روز کمارزشتر میشه. اگه شما درآمد ثابت داشته باشی، تورم باعث فرسایش ارزش درآمد ماهانهی شما میشه و اگه حتی پولت رو پس انداز کنی هم، تورم باعث از بین رفتن ارزش اون میشه. تورم تو یک فضای اقتصادی راکد نقش یک قاتل خونسرد رو بازی میکنه.
تا قبل از دههی ۱۹۷۰، اقتصاددانای مکتب کلاسیک فکر میکردن، وجود همزمان رکود اقتصادی و نرخ بالای تورم امکانپذیر نیست . بر اساس اصول اقتصادی جان مینارد کینز اقتصاددان برجستهی بریتانیایی، تورم محصول جانبی رشد اقتصادیه. برای مریدان مکتب کینزی یا همون کینزین ها، اقتصاد فقط به معنی عرضه و تقاضاست. وقتی تقاضا بالا باشه، قیمتا بالا میره. اونا فکر میکردن رکود تورمی فقط ناشی از افت شدید کالاهای ضروری مثل نفت و غذاست. چیزی که کینزین ها متوجه نشدن وجود نیروهای قدرتمند اقتصادی دیگه بود که تو این مقاله بهشون اشاره میکنیم . پول گرایان هم علت اصلی این پدیده رو رشد سریع عرضه ی پول میدونن و بالاخره اقتصاددانای عرضه محور هم، مالیات و سیاست های دولت ها رو مقصر اصلی میشناسن.
رکود تورمی دههی ۱۹۷۰
واژهی رکود تورمی تا قبل از دههی ۱۹۷۰ وجود نداشت. اون زمانا از هر اقتصاددانی میپرسیدی رکود تورمی چیه هاج و واج فقط نیگات میکرد . آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۳، بخاطر فاصله زیاد جغرافیایی از میدون جنگ و منابع و فرصت های بی نظیری که داشت یک رونق اقتصادی خیلی خوب رو تجربه کرد. تولید ناخالص سالانهی کشورهای غربی بهطور متوسط سالانه ۵ درصد رشد داشت که همین، باعث افزایش آهسته، اما مدام قیمتها در این دوران شد (تورم).
بنابراین چرا تو دههی ۷۰ اقتصاد آمریکا وارد دورانی تلخ شد؟ چون مشخص شده سیاستهای پولی بانک مرکزی آمریکا تو دوران رونق اقتصادی اواخر دهههای ۵۰ و ۶۰ پایدار نبوده. اقتصاددانای فدرال رزرو ( بانک مرکزی آمریکا ) مریدان سرسخت مکتب کینزی بودن که به چیزی به نام منحنی فیلیپس معتقد بودن. منحنی فیلیپس رابطهی میان بیکاری و تورم رو رسم میکنه. بر اساس دادههای تاریخی، وقتی نرخ بیکاری پایینه، تورم بالا میره و وقتی نرخ بیکاری بالا باشه، تورم سیر نزولی داره.
تو دههی ۱۹۶۰، فدرال رزرو فکر میکرد که رابطهی معکوس بیکاری و تورم همیشه پایداره. در نتیجه تصمیم گرفت از سیاست پولی خودش برای بالا بردن تقاضای محصولات و خدمات و پایین نگه داشتن بیکاری استفاده کنه. به اعتقاد اونا بالا بردن نرخ تورم، تنها راه برای برقراری تعادل بود.
متأسفانه، اونا مرتکب اشتباه شده بودن. نتیجهی پایین بودن غیر طبیعی بیکاری تو دههی ۱۹۶۰ پدیدهای به نام مارپیچ قیمت – دستمزد ( wage – price spirl) بود.
دولت برای بالا بردن تقاضا مدام پول به جامعه تزریق میکرد که همین باعث بالا رفتن قیمتها شد. کارگرا که متوجه افزایش قیمتها (تورم) شده بودن انتظار داشتن دستمزدها هم متناسب با قیمتها افزایش پیدا کنه. برای یه مدت، کارفرماها دستمزدها رو افزایش دادن، اما سرعت تورم بیشتر از افزایش دستمزدها بود. کارگرا دیگه تمایلی به مشاغل کمدرآمد نشون ندادن و میزان بیکاری حتی با ادامهی افزایش تورم، بالاتر رفت.
اما مارپیچ قیمت-دستمزد به تنهایی عامل رکود تورمی نبود. محرک اصلی رو تحریم نفتی اُپک (OPEC) تو سال ۱۹۷۳ رقم زد و باعث شد قیمت نفت رکورد تازهای ثبت کنه. با افزایش سرسامآور قیمت نفت خام، نه تنها صفهای طولانی تو پمپ بنزینها شکل گرفت، بلکه کل صنایع آمریکا با کمبود شدید انرژی فسیلی مواجه شدن. شاید باورتون نشه ولی انقراض «ماهی های کولی پروئی» هم که برای تغذیه ی حیوانات و تولید کود اهمیت داشتن مزید علت برای تولید ناکافی اقتصادی شد.
تو سال ۱۹۷۰، تورم ۵/۵ درصد بود. سال ۱۹۷۴ تورم به ۲/۱۲ درصد رسید که توی سال ۱۹۷۹ با ۳/۱۳ درصد به اوج خودش رسید. بازار سهام هم با رکود شدید مواجه شده بود. از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹، سود سالانهی شاخص S&P500 (یا همون 500 شرکت برتر آمریکا ) به ۹/۵ درصد رسیده بود، اما با کنار گذاشتن متوسط تورم توی این سالها (متوسط تورم سالانه ۴/۷ درصد) بازار در واقع هر سال با ضرر مواجه بود. نرخ بهرهی سالانهی اوراق قرضه ۶/۲ درصد کمتر از تورم بود.
جیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا، و فدرال رزرو سعی کردن به روشهای مختلف مثل صدور بخشنامههای دستمزد و قیمت و بودجه بندی ثبات رو به اقتصاد برگردونن، اما این راهکارها فقط باعث وخامت اوضاع شد.
اقتصاددانی به نام میلتون فریدمن یکی از اولین افرادی بود که رکود تورمی دههی ۱۹۷۰ رو پیشبینی کرد. فریدمن متوجه شد بانکهای مرکزی قدرت فوقالعادهای تو افزایش یا کاهش تورم دارن. از نظر فریدمن، تورم وقتی اتفاق میفته که بانکهای مرکزی اجازه بدن پول زیادی وارد گردش اقتصادی بشه. فرمول فریدمن برای تورم ساده بود: «پول بیش از حد، کمیاب شدن کالاها رو به دنبال داره.»
در حال حاضر مأموریت دوگانهی بانکهای مرکزی ثابت نگه داشتن قیمتها ( مقابله با تورم )و حداکثرسازی اشتغاله ( مقابله با رکود ). استراتژیهای دستیابی به این مأموریت رو بهش میگن «سیاستهای پولی». سیاستهای مدرن پولی اغلب تحت تأثیر نظریههای فریدمنه.
با رشد اقتصادی، فدرال رزرو برای محدود کردن میزان پول در گردش نرخهای بهره رو بالا برد. با رکود اقتصادی، بانک مرکزی برای تشویق به استقراض (همون گرفتن وام توسط مردم ) و افزایش میزان پول در گردش اقدام به کاهش نرخهای بهره کرد. هدف از این کار پیدا کردن نقطهی تعادلی بود که هم اقتصاد با یک نرخ سالم رو به رشد باشه و هم تورم از کنترل خارج نشه.
تو دهه 60 فدرال رزرو که تمام تلاشش رو میکرد تا وضعیت اشتغال رو بهتر کنه، نرخهای بهره رو کاهش داد و پول هنگفتی به اقتصاد آمریکا تزریق کرد. این کار منجر به افزایش تقاضا و خدمات و در نتیجه افزایش قیمتها شد. وقتی تو دههی ۱۹۷۰ معلوم شد تورم در حال خارج شدن از کنترله، فدرال رزرو و دولت حتی با اینکه خروجیهای اقتصادی خبر از رکود اقتصادی میداد باز هم به رویکرد تزریق پول به سیستم ادامه دادن و این دقیقا نظریه فریدمن رو تقویت میکرد که : پول بیش از حد، کمیاب شدن کالاها رو به دنبال داره.
بالاخره سال ۱۹۷۹ تو دوره ریاست پاول ولکر (ناجی اقتصاد آمریکا ) در فدرال رزرو، نظریهی سیاست پولی فریدمن عملی شد. ولکر نرخهای بهره رو بالا برد و جلوی تزریق پول به گردش اقتصادی رو گرفت. این کارش باعث رشد بیکاری تا حدود 10% و شکل گیری یک رکود چشمگیر تو اوایل دههی ۱۹۸۰ شد، اما تورم به سطح نرمال خودش برگشت و بالاخره اقتصاد تونست ثبات پیدا کنه وانتظارات تورمی ثابت شدن.( برای بدست آوردن هر چیزی باید یه بهایی پرداخت کرد و بهای خروج اقتصاد آمریکا ازین وضعیت هم همین بود)
تهدید رکود تورمی تو طول دوران رکود، یعنی زمانی که تولید ناخالص داخلی سیر نزولی طی میکرد و بیکاری رو به صعود گذاشته بود، بیشتر از قبل خودشو نشون داد. بر اساس سیاست پولی استاندارد، بانک مرکزی تو این دوران نرخهای بهره رو پایین آورد تا استقراض و خرجکرد رو تو سیستم اقتصادی تحریک کنه.
اقتصاددانای فدرال رزرو بخاطر جلوگیری موفقیتآمیز از رکود تورمی تو دوران رکود باید ارزیابی دقیق و درستی از عملکرد کوتاه مدت و بلندمدت اقتصادی داشته باشن. کار سخت اونا شناسایی نقطهی عطف تو زمان مواجههی کشور با رکود و خارج کردن آروم پول در گردش بود. اگه فدرال رزرو نرخهای بهره رو خیلی زود بالا میبرد، اقتصاد تازه جون گرفته دوباره به اغما میرفت. اگرهم تو این کار بیش از حد تعلل میکرد، اقتصاد تو گرداب اسکناسهای در گردش غرق میشد که همین اتفاق باعث اوجگیری قیمتها و تورم میشد. شرایطی که خیلی شبیه امروزشونه. به نظرتون این بار میتونن از پس این ماموریت غیر ممکن بربیان؟
رکود تورمی در ایران :
حالا که با پدیده رکود تورمی آشنا شدید بیاید با هم یه گریزی به دلایل ایجاد رکود تورمی تو ایران هم بزنیم . به نظر میاد 4 تا عامل باعث بروز این وضعیت توی کشورمون شده که برای صرفه جویی تو وقت بصورت تیتروار بهشون اشاره میکنم:
1. کاهش ظرفیت تولید
2. شوک تحریم ها
3. رشد بالای نقدینگی
4. سیاست های ناکارمد اقتصادی دولت
و اما راه حل هایی که میتونه برای اقتصاد کشورمون نجات بخش باشه چیه ؟
1. انضباط مالی دولت
2. کنترل و کاهش هزینه های جاری دستگاه ها
3. استفاده ی درست از دلارهای نفتی جوری که باعث افزایش پایه پولی و در نتیجه افزایش نقدینگی توی جامعه نشه
4. اصلاح ساختار مالیاتی
5. اصلاح بازار مالی و پولی و صد البته نظام بانکداری
6. پرهیز از سیاست های پولی انبساطی ( هر سیاستی که موجب افزایش نقدینگی تو سطح جامعه بشه مثل خرید اوراق ، کاهش نرخ بهره بین بانکی و ... که باعث بزرگ شدن اقتصاد میشه)
7. پرهیز از سیاست هایی که باعث تشکیل فعالیت های رانتی، فساد و دلالی میشه ( مثل انحصار صنعت خودرو سازی و ...)
8. بالابردن توان بنگاه های اقتصادی و بازسازی توان تولید اونها
اما راه نجات ازین دوران برای کسب و کارهای کوچیک و حتی بزرگ چیه ؟ به نظر میاد استفاده از مهمترین ابزار رقابتی یعنی قیمت، و داشتن یه استراتژی قیمت گذاری مناسب جواب این سوال باشه. داشتن این استراتژی به معنی ارزان فروشی نیست بلکه به معنی توانایی بازی با قیمت محصولات به منظور فروش حداکثری و رقابت توی بازاره.
جمع بندی :
خب پس نمیخوایم تورم بشه، نمیخوایم رکود اتفاق بیفته
و همچنین رکود تورمی هم نمیخوایم.
از طرفی فهمیدیم رکود تورمی هم زمانی اتفاق میفته که تولید کُند یا متوقف میشه و در عین حال قیمتا میرن بالا پس رکود با تورم همراه میشه .
امریکا بعد از چند شوک عرضه دچار رکود تورمی شد که شامل مارپیچ قیمت – دستمزد ،افزایش قیمت نفتو حتی انقراض ماهی های کولی بود.
فدرال رزرو(بانک مرکزی آمریکا) سعی کرد با افزایش حجم پول و کاهش نرخ بهره به این مسئله رسیدگی کنه، اما بخاطر بهره وری پایین و کمبود نفت افزایش تولید ممکن نبود پس اون پول اضافه، باعث تورم شد.
وقتی مردم انتظارات تورمیشون رو عوض کردن وضع بدتر شد. صاحبان کسب و کار انتظار داشتن هزینه هاشون بالا بره، پس تعدیل نیرو انجام دادن درنتیجه با افزایش بیکاری اقتصاد راکد شد. وقتی فدرال رزرو دوباره حجم پول رو افزایش داد(سیاستهای پولی انبساطی)، انتظارات تورمی حتی بیشتر بالا رفت.
پس تورم افسار گسیخته، افت قیمتها، رکود و رکود تورمی همه شرایط اقتصادی وخیم هستند، ولی بهمون نشون میدن که چرا محاسبه و درک اقتصاد کلان مهمه. در بعضی موارد کارهایی که دولت انجام داد و یا حتی کارهایی که از انجامشون سر باز زد شرایط رو بدتر کرد و در موارد دیگه دولت به رونق دوباره ی اقتصاد کمک کرد ولی مهمه که بخاطر داشته باشیم اقتصاد متشکل از مجموعهی تصمیمات افراده. افرادی مثل ما، انتظاراتمون مهمه اگه تعداد زیادی نگران رکود باشن مخارجشون رو کم میکنن، که باعث رکود میشه سیاستهای اقتصادی باید انتظارات رو در نظر بگیرن و روی ایجاد «اعتماد» تمرکز کنن.
و در آخر اگه بخوایم کل این مقاله رو توی یه جمله خلاصه کنیم باید بگیم :
« کلید جلوگیری از رکود تورمی، اجتناب از ورود پرشتاب پولهای هنگفت به اقتصاد و ایجاد اعتماد بین جامعه ست»
و یادمون نره که خروج ازین بحران برای هر کشور و دولتی بهای سنگینی داره اما شدنیه .ولی سوال اصلی اینجاست که آیا اون دولت و مردمش تمایلی به پرداخت این بها دارن ؟ یا بزارید بهتر سوالم رو بپرسم دولت و مردمش جسارت و از اون مهمتر «تخصص» پرداختن این بها رو دارن یا نه!؟چون همونطور که متوجه شدید این کار حساسیت ، دقت، تعهد و تخصص خیلی بالایی رو طلب میکنه.
دوست خوبم دستخوش به شما که برای افزایش آگاهیت تلاش میکنی و اگه این مقاله یه جرقه ی کوچیک تو ذهنت زد و داری کماکان از این مسیرِ یاد گرفتن لذت میبری، پس همراه من باش تا توی مقاله ی بعدی با دنیای جدیدتری آشنا شیم ...