اقتصاد برای همه
موضوع :چالش های اقتصاد 1 (تورم و رکود)
با اولین قسمت از سلسه مباحث اقتصاد برای همه با موضوع انواع چالش های اقتصاد در خدمتتون هستیم .
ما تموم سعی خودمون رو میکنیم که توی این مسیر با همدیگه مفاهیم اقتصادی پایه رو بشناسیم و به مرور عمیق تر بشیم و بریم سراغ مسائل پیچیده تر . شرایط این روزا جوری شده که هر روز بیشتر از روز قبل نیاز به دونستن احساس میشه و دیگه منفعل بودن نتیجه ای جز شکست نداره. اگه تو دوست عزیزی که داری این مطلب رو میخونی با من موافقی پس کمربندتو سفت ببند که مسیر طولانی ولی لذت بخشی پیش رو داریم.
از مسیر لذت ببر...
قسمت اول : تورم (Inflation)
ترسناکه اسمش نه ؟؟؟
لازم نیست انقدرا هم ازش بترسید اما لازمه در موردش بدونید
تورم در حالت کلی یعنی افزایش سطح عمومی قیمتها نسبت به دوره ی قبل .
اما چیزی که باعث تعجب مردم میشه اینه که اقتصاددانا معتقدن اتفاقا وجود مقداری تورم خیلی هم خوبه چون منجر به افزایش دستمزدها ، سود بیشتر تولیدکننده ها و شناور شدن سرمایه تو یه اقتصاد رو به رشد میشه. تا زمانی که همه چیز به طور هماهنگ تغییر کنه، تورم انقدا هم میگن بد نیست.
نرخ تورم سالم چیزی در حدود ۳-۲٪ در ساله.
فایدهی دیگه ی مقادیر کم تورم تشویق به مصرف کردنه. برای مثال اگه شما قصد خرید کالای خاصی رو دارید و میدونید قیمت اون تا سال دیگه ۳-۲٪ بیشتر میشه، شما تشویق میشید که همین الان بخریدش. بنابراین تورم میتونه ما رو به مصرف تشویق کنه که نتیجهی اون تهییج اقتصاد و ایجاد شغلهای بیشتره ..
اما چی باعث میشه که این دوستمون انقدر دردسرساز بشه ؟
سال 1923 توی آلمان مردم برخورد متفاوتی نسبت به پول ملیشون داشتن . اونا از پول کاغذی یا همون اسکناس بعنوان کاغذدیواری یا حتی سوخت برای بخاری های خونشون استفاده میکردن یا بچه های آلمانی باهاش بادبادک درست میکردن!!! دیوانگیه نه ؟؟؟؟؟
اوایل دهه 20 ، آلمان دچار بلایی به نام تورم افسارگسیخته یا Hyperinflation شده بود.
بعد از جنگ جهانی اول ، آلمان برای پرداخت غرامت سنگین به متفقین مقدار زیادی از ارز خودش یعنی مارک رو چاپ کرد.
یکی از نتایج وجود اینقدر پول زیاد بالا رفتن مداوم قیمتها بود ، اینقدر که توی نوامبر 1923 یک دلار آمریکا برابر با یک تریلیون مارک بود . این ارز خیلی بی ارزش شده بود.
فکر کنم با دیدن نمودار نسبت قیمت طلا به مارک توی حدفاصل سال های 1919 تا 1923 خیلی راحت تر بتونید عمق فاجعه رو درک کنید.
چند سال پیش هم شرایط مشابهی توی زیمباوه اتفاق افتاد .
سال 2007 تورم به سرعت افزایش پیدا کرد. یا بهتره بگیم با سرعت خیلی خیلی زیاد
سال 2008 صندوق بین المللی پول نرخ سالانه تورم زیمباوه رو489 میلیارد درصد براورد کرد .
یعنی دلار زیمباوه بین سال های 2007 تا 2008 عملا 99.9 درصد ارزشش رو از دست داد
حتی تصورشم سخته!!!!
قیمت ها تقریبا هر 24 ساعت 2 برابر میشدن و صاحبای کسب و کار مجبور میشدن چندبار در روز قیمت ها افزایش بدن.
ژوئن 2008 روزنامه تایمز اقتصاد گزارش کرد که تو این کشور قیمت یه قرص نون برابر با قیمت 12 تا ماشین جدید توی 10 سال قبله.
دولت واحد های ارزی بزرگتر ایجاد کرد تا با قیمت های در حال افزایش همخونی داشته باشه . اسکناس یک میلیون دلاری ، یک میلیارد دلاری و بالاخره توی سال 2009 سلام کنید به اسکناس صدهزار میلیارد دلاری(بزرگترین واحد ارزی ای که تا به حال ثبت شده )
خوبیش این بود که همه میلیاردر بودن ولی بدیش این بود که اون دلار ها تقریبا بی ارزش بودن!
یه تعریف از تورم افسارگسیخته یا Hyperinflation اینه که یه کشور شاهد تورم ماهانه بیش از 50 درصد یا نرخ تورم سالانه 13000 درصدی باشه. ولی همیشه هم داستان به این غمگینی نیست . دو جور تورم دیگه هم داریم که بهشون میگیم تورم خزنده که خیلی مهربونتره ( نهایتا 8% سالانه) و تورم شتابان که یه خرده چموش تره (15 تا 20 % سالانه)
ولی شاید باورتون نشه ، تورم زیمباوه منحصربه فرد یا حتی بدترین تورم تاریخ نیست
در واقع بدترین تورم ، سال 1946 توی مجارستان اتفاق افتاد .
بین جولای 1945 تا اگوست 1946
قیمت ها تو مجارستان به اندازه 3 در 10 به توان 25 افزایش پیدا کرد.
و بله ، این وحشتناک ترین تورم تاریخه!!!!
اما بغیر ازین مسئله ، که تعیین قیمت اجناس گیج کننده میشه ، چرا تورم شدید چیز بدیه ؟
خب تورم و به خصوص تورم افسارگسیخته ثروت رو از بین میره چطوری ؟
توی زیمباوه ، آدمایی که کل زندگیشون کار کرده بودن و برای بازنشستگیشون پس اندازی جمع کرده بودن یه شبه تمام پس اندازشون رو از دست دادن.
همینطور تورم شدید باعث میشه افراد جامعه بجای پس انداز یا قرض دادن پولشون در اسرع وقت پولشون رو خرج کنن . پس دیگه بودجه ای برای کسب و کار های جدید باقی نمیمونه ، و این شرایط ناپایدار سرمایه گذاری و تجارت خارجی رو محدودتر میکنه.
پس ...... تورم شدید بده
ولی چطور اتفاق میفته ؟؟؟
ریشه مشکل خیلی ساده است : توی آلمان و زیمباوه دولت برای پرداخت هزینه ها پول بیشتری چاپ میکرد و این افزایش حجم پایه پولی منجر به دوتا اتفاق میتونه بشه :
اول افزایش تولید داخلی
دوم افزایش قیمت ها
یا ترکیبی ازین دوتا اتفاق
تورم بد وقتی شروع میشه که تولید به بیشترین حدش رسیده و نباید بیشتر بشه ولی سیاست گذارا برای پرداخت هزینه هاشون حجم پول رو همینطور افزایش میدن.
این فرضیه میگه وقتی تولید به بیشترین حد برسه هر چی بیشتر پول چاپ کنی ، تورم بیشتر میشه . ساده ست نه ؟
خب این معلوم نمیکنه که چرا تورم آلمان یا زیمباوه چنین سیر نمایی داشت ؟ یعنی دولت اینقدر پول چاپ میکرد ؟ البته که نه
بعد از چند سال دو برابر شدن قیمت ها، مردم انتظار تورم شدید داشتن و رفتارشون تغییر کرد.
تصور کنین میخواین یخچال بخرین و انتظار میره که قیمتا به سرعت افزایش پیدا کنه
در اسرع وقت و قبل از اینکه قیمتا تغییر کنن یخچال میخرین ولی وقتی همه چنین فکری کنن گردش پول سریعتر و سریعتر میشه
اقتصاددانا به تعداد بارهایی که پول در سال استفاده میشه سرعت گردش پول یا velocity of money میگن .
وقتی مردم همینکه پول دستشون میرسه خرج میکنن ، سرعت گردش افزایش پیدا میکنه که باعث میشه تورم حتی سریعتر بالا بره . وارد یه دور باطل قیمت های بالا میشیم که باعث انتظار قیمت های بالاتر میشه ، که خود این انتظارات باعث بالاتر رفتن قیمت ها میشه این همون معنی انتظارات تورمیه inflation expectations))
اگه مردم براساس تجربیات گذشته شون پیشبینی کنن که در آینده نزدیک قیمتها رو به افزایشه ،میزان هزینه و خریدهاشونو افزایش میدن. از طرف دیگه تولیدکننده ها و فروشنده ها از فروش و عرضه کالاهاشون به امید افزایش قیمت در آینده خودداری میکنن، واضحه که عرضه و تقاضا اثر مستقیم روی قیمتها داره و باعث افزایش تورم میشه. البته این انتظارات تورمی میتونه به دلایل زیاد دیگه ای هم پیش بیاد مثل ترس از شرایط سیاسی ، ترس از کمبود مواد ( دوران پاندمی کرونا رو یادتونه؟) ، ترس از جنگ و ...
یه نوع دیگه از تورم هم دلیلش این فشار عرضه و تقاضا یا افزایش پایه پولی نیست بلکه دلیلش افزایش هزینه های تولید و خدمات بعلت افزایش قیمت مواد اولیه ست. مثلا وقتی قیمت شیر گرون میشه بالطبع تمام کارخونه های فرآورده های لبنی مجبورن برای جبران هزینه هاشون قیمت محصولاتشون رو افزایش بدن. حالا خود این گرون شدن شیر علتش میتونه افزایش هزینه ی خوراک دام و نگهداری و غیره باشه.
حالا شما فکر کنید این دوتا تورم باهم دیگه توی یه زمان اتفاق بیفتن چه شود!!! چیزی که توی چند ماه اخیر همگی شاهدش هستیم .
شاید دوست داشته باشید بدونید که آلمان و زیمباوه چطوری با این مشکل کنار اومدن ؟
تورم شدید آلمان وقتی تموم شد که دولت ، مارک بی ارزش رو با یه ارز جدید جایگزین کرد. زیمباوه هم با کنار گذاشتن ارز خودش به تورم شدید پایان داد . حالا مردم زیمباوه از دلار آمریکایی یا ارز کشورهای همسایه استفاده میکنن.
البته که حتما تا اینجا متوجه شدید این نسخه رو برای همه کشورها نمیشه تجویز کرد.
با اینکه تورم رو میشه خیلی گسترده تر و موشکافانه تر بررسی کرد و مولفه های زیادی رو بررسی کرد ولی هدفمون اینه هم وقت کمتری ازتون بگیریم هم قدم به قدم بریم جلو تا به مباحث تخصصی تر برسیم.
قسمت دوم : رکود (RECESSION)
تعریف رکود سخته ولی به طور ساده وقتیه که تولید ناخالص داخلی (GDP) سقوط میکنه و برای مدت زیادی به سقوط ادامه میده. این سقوط ، کلی عواقب داره مثل نرخ بیکاری بالا و نزول قیمت ها.
قبل از دهه 30 ، اقتصاددانا از واژه DEPRESSIONبرای نزول مستمر تولید ناخالص ملی استفاده میکردن، ولی بعدا برای اشتباه گرفته نشدنش با "رکود بزرگ آمریکا" یا (GREAT DEPRESSION )بجاش از واژه RECESSION استفاده کردن.
شایدم واژه DEPRESSION خیلی افسرده کننده بوده :)))))
سال 1929 که بازارهای مالی سقوط کرد، فقط سهامدارا به مشکل نخوردن،همه وحشت کردن و دیگه چیزی نخریدن و اقتصاد متوقف شد. البته این تنها عامل "رکود بزرگ" نیست. در واقع هنوزم سر دلایلش خیلی اختلاف نظر هست. به هر حال وقتی اقتصادی به رکود میرسه، بیشتر از تعداد کار متقاضی هست و بیشتر از تقاضای بازار تولید صورت میگیره ، پس هم درآمد و هم قیمتا کاهش پیدا میکنن.
بانکهای مرکزی میتونن از سیاست پولی انبساطی (مثل چاپ و تزریق نقدینگی به جامعه یا کاهش نرخ بهره ) برای رونق دادن اقتصاد استفاده کنن. مثلا تو آمریکا فدرال رزرو (همون بانک مرکزی خودمون) میتونه نرخ بهره رو کاهش بده. این باعث میشه مصرف کنندها و صاحبای مشاغل وام بگیرن ، تا اقتصاد دوباره رونق پیدا کنه. ولی اگه مردم انتظاراتشون رو تغییر بدن و منتظر افت قیمت بیشتری باشن ،رفتارشون رو طوری تغییر میدن که خلاف خواسته بانک مرکزی عمل میکنه.
دوباره بریم سراغ مثال خرید یخچال : مثلا اگه میخواین یه یخچال بخرین و منتظر کاهش قیمت هستین، صبر میکنین تا قیمت بیاد پایین. ولی اگه همه اینطوری فکر کنن تقاضا تو بازار کم میشه، همینطور گردش پول. این باعث تنزل بیشتر قیمت میشه و دور باطل کاهش قیمت ایجاد میشه . پس همینطور مدام همه منتظرن قیمتا بیاد پایین تر و خریدی نمیکنن. همچنین این انتظار و نخریدن ها باعث تعدیل نیروی کارخونه یخچال سازی میشه و همینطور ادامه پیدا میکنه. به این میگن دام نقدینگی (LIQUIDITY TRAP)
بعضی اقتصاددانا اعتقاد دارن این یه عامل منفی توی رکودهای اقتصادی از جمله "رکود بزرگ" آمریکاست.
بحث از "رکود بزرگ" شد. بعد از سقوط اولیه 1929، فدرال رزرو نرخ بهره رو به صفر کاهش داد، تولید و قیمت ها کاهش پیدا کردن و مردم عادی در انتظار کاهش بیشتر قیمت بودن. نرخ بیکاری به 25 درصد رسید و درآمد متوسط خانواده ها 40 درصد کمتر شد.
این اصلا خوب نبود. وقتی نرخ بهره به صفر رسید ، و قیمت ها رو به کاهش بودن فدرال رزرو به مشکل برخورد. کاهش مستمر قیمت ها باعث شد که وام گرفتن حتی بدون هیچ بهره ای دیگه برای مردم و کسب و کارها به صرفه نباشه ، چون پولی که در آینده پس میدادن ارزش بیشتری از پولی داشت که وام گرفته بودن. همین باعث شد مردم نخوان خونه و ماشین بخرن و باعث شد صاحبای کسب و کار نخوان برای توسعه کارشون وام بگیرن.
در واقع گذشتن از "رکود بزرگ" تقریبا یک دهه طول کشید. جالبه بدونید تموم شدنش هم بخاطر سیاست های پولی نبود. بخاطر مخارج زیاد دولت توی جنگ جهانی دوم بود.
توی قسمت های بعدی به بررسی چالش دیگه اقتصاد یعنی رکود تورمی میپردازیم. اگه خوشت اومد و داری از مسیر لذت میبری منتظر قسمتای بعدی باش دوست من .