در دنیای پرتلاطم امروز کسبوکارها، جایی که دادهها به عنوان "نفت جدید" شناخته میشوند، مدیران استراتژی نیاز به ابزارهایی دارند که بتوانند از این دادهها برای تصمیمگیریهای هوشمندانه استفاده کنند. یکی از مدلهای برجسته در این حوزه، مدل صعودی تحلیلی گارتنر (Gartner Analytics Ascendancy Model - GAAM) است. این مدل، که توسط شرکت تحقیقاتی گارتنر توسعه یافته، یک چارچوب مفهومی ارائه میدهد تا سازمانها بتوانند سطح بلوغ خود در استفاده از تحلیلگری دادهها را ارزیابی و ارتقا دهند. در این یادداشت، به طور کامل به بررسی GAAM میپردازم، مراحل آن را بررسی میکنم و کاربردهای آن در مورد استراتژی شرکت و کسبوکار را بحث میکنم. اگر شما یک مدیر استراتژی، تحلیلگر داده یا علاقهمند به تحول دیجیتال هستید، این مدل میتواند راهگشای شما باشد.

قبل از ورود به جزئیات، بیایید بفهمیم چرا GAAM در حوزه استراتژی مهم است. در عصر دیجیتال، سازمانها با حجم عظیمی از دادهها روبرو هستند، اما اغلب نمیدانند چگونه از آنها بهرهبرداری کنند. GAAM مانند یک نردبان عمل میکند که سازمانها را از تحلیلهای ساده و گذشتهنگر به سمت تصمیمگیریهای پیشرفته و آیندهمحور هدایت میکند. این مدل بر اساس نظریه اقتضایی (contingency theory) بنا شده و تأکید دارد که سطح تحلیل باید با نیازهای استراتژیک سازمان همخوانی داشته باشد. طبق گزارشهای گارتنر، سازمانهایی که به سطوح بالاتر GAAM میرسند، میتوانند تا ۲۰-۳۰ درصد بهرهوری بیشتری در تصمیمگیریهای استراتژیک خود داشته باشند.
GAAM چهار مرحله اصلی دارد که هر کدام به یک سوال کلیدی پاسخ میدهند:
چه اتفاقی افتاده؟
چرا افتاده؟
چه اتفاقی خواهد افتاد؟
و چه باید کرد؟
این مراحل به ترتیب از ساده به پیچیده پیش میروند و سازمانها را تشویق میکنند تا به تدریج قابلیتهای تحلیلی خود را ارتقا دهند. بیایید هر مرحله را با مثالهای واقعی از حوزه استراتژی بررسی کنیم:
تحلیل توصیفی (Descriptive Analytics): این مرحله پایهایترین سطح است و به سوال "چه اتفاقی افتاده؟" پاسخ میدهد. در اینجا، دادههای تاریخی جمعآوری و خلاصه میشوند تا الگوها و روندهای گذشته شناسایی شوند.
ابزارها و روشها: گزارشهای ساده، داشبوردهای BI (مانند Tableau یا Power BI)، و تحلیلهای آماری پایه.
کاربرد در استراتژی: تصور کنید یک شرکت خردهفروشی میخواهد بفهمد فروش محصولاتش در سال گذشته چگونه بوده. با تحلیل توصیفی، میتواند ببیند که فروش در فصل تابستان ۱۵ درصد افزایش داشته، اما بدون توضیح دلیل آن.
مزایا و محدودیتها: ساده و کمهزینه است، اما فقط گذشته را توصیف میکند و پیشبینی نمیکند. سازمانهای استراتژیک از این مرحله برای پایهگذاری تصمیمگیریهای اولیه استفاده میکنند.
تحلیل تشخیصی (Diagnostic Analytics): این مرحله یک گام جلوتر میرود و به سوال "چرا این اتفاق افتاده؟" پاسخ میدهد. اینجا، علل ریشهای وقایع بررسی میشوند.
ابزارها و روشها: دادهکاوی، تحلیلهای همبستگی، و ابزارهایی مانند SQL یا Python برای کاوش عمیق دادهها.
کاربرد در استراتژی: در مثال قبلی، تحلیل تشخیصی نشان میدهد که افزایش فروش تابستانی به دلیل کمپینهای تبلیغاتی فصلی بوده، نه تغییرات بازار. این کمک میکند مدیران استراتژی بفهمند کدام عوامل کلیدی هستند.
مزایا و محدودیتها: به درک عمیقتر میرسد، اما هنوز آینده را پیشبینی نمیکند. در استراتژی، این مرحله برای شناسایی نقاط ضعف و قوت سازمان حیاتی است.
تحلیل پیشبینیکننده (Predictive Analytics): حالا به سطوح پیشرفتهتر میرسیم. این مرحله به سوال "چه اتفاقی خواهد افتاد؟" پاسخ میدهد و از مدلهای آماری و هوش مصنوعی برای پیشبینی آینده استفاده میکند.
ابزارها و روشها: یادگیری ماشین، مدلهای رگرسیون، و پلتفرمهایی مانند IBM Watson یا Google Cloud AI.
کاربرد در استراتژی: یک شرکت فناوری میتواند پیشبینی کند که تقاضای بازار برای محصول جدیدش در شش ماه آینده چقدر خواهد بود، بر اساس دادههای تاریخی و روندهای فعلی. این کمک میکند تا استراتژیهای ورود به بازار تنظیم شوند.
مزایا و محدودیتها: آیندهمحور است و ریسکها را کاهش میدهد، اما نیاز به دادههای باکیفیت و متخصصان حرفهای دارد. در استراتژی، این مرحله برای برنامهریزی آیندهگر و سناریوپردازی ضروری است.
تحلیل تجویزی (Prescriptive Analytics): پیشرفتهترین مرحله، که به سوال "چه باید کرد؟" پاسخ میدهد. اینجا، نه تنها آینده پیشبینی میشود، بلکه راهکارهای بهینه پیشنهاد میگردد.
ابزارها و روشها: الگوریتمهای بهینهسازی، شبیهسازی، و هوش مصنوعی پیشرفته مانند مدلهای تصمیمگیری خودکار.
کاربرد در استراتژی: در یک سناریوی زنجیره تأمین، تحلیل تجویزی میتواند پیشنهاد دهد که برای کاهش هزینهها، تولید را به کدام کارخانه منتقل کنیم یا بودجه را چگونه تخصیص دهیم.
مزایا و محدودیتها: تصمیمگیری را خودکار میکند و ارزش افزوده بالایی ایجاد میکند، اما پیچیده و پرهزینه است. غولهای حوزه فناوری مانند آمازون یا گوگل از این سطح برای خلق و حفظ مزیت رقابتی استفاده میکنند.
در حوزه استراتژی، GAAM نهتنها یک مدل تحلیلی است، بلکه یک نقشه راه است برای مسیر استراتژیپردازی دادهمحور سازمان. سازمانهایی که از سطح توصیفی به تجویزی صعود میکنند، میتوانند:
تصمیمگیریهای مبتنی بر داده را تقویت کنند.
ریسکها را کاهش دهند و فرصتها را زودتر شناسایی کنند.
رویههای دادهمحور را در سازمان ترویج دهند.
برای مثال، شرکتهایی مانند نتفلیکس از سطوح بالاتر GAAM برای پیشنهاد محتوا به کاربران استفاده میکنند، که مستقیماً به استراتژی رشد آنها کمک میکند.
اگر میخواهید GAAM را در فرایند استراتژیپردازی سازمان یا کسبوکار خود بگنجانید، از ارزیابی سطح فعلی سازمان شروع کنید. سپس، سرمایهگذاری روی ابزارها، آموزش کارکنان و دادههای باکیفیت را اولویت دهید. مدل GAAM نشان میدهد که تحلیل دادهها در استراتژیپردازی دادهمحور، یک فرایند پلکانی است؛ از توصیف گذشته تا تجویز آینده. گام به گام جلو روید و در نهایت، پیادهسازی این مدل میتواند سازمان شما را به یک سازمان دادهمحور تبدیل کند.