در دنیای استراتژی، تدوین استراتژی همیشه یکی از اقدامات دوستداشتنی، پرهیجان و پرهزینه برای سازمانهاست. ترکیبی از جلسات طولانی، تحلیلهای پیچیده، و اسناد پرحجم و پرزرقوبرق! اما سؤال مهم این است: آیا این استراتژیهای تدوین شده واقعاً اجرا میشوند؟ و اگر اجرا میشوند، تا چه حد موفقاند؟

مقالهٔ اخیر مکنزی پاسخی تلخ اما واقعی به این پرسش میدهد:
«بسیاری از شرکتها تنها حدود ۷۰٪ از ارزش بالقوهٔ استراتژی خود را محقق میکنند.»
این یعنی یک شکاف ۳۰٪ بین آنچه برنامهریزی شده و آنچه واقعاً در عمل اتفاق افتاده است. و این شکاف، اغلب نه بهدلیل ضعف در خود استراتژی، بلکه بهدلیل مدلهای پیادهسازی ناکارآمدی که شرکتهای برای تحقق استراتژیشان استفاده میکنند؛ مدلهایی که نتوانستهاند استراتژی را به کنشهای روزمره، تصمیمگیریهای دقیق لحظهای، و تعاملات کنشگران استراتژیک ترجمه کند.

در رویکرد استراتژیپردازی، استراتژی چیزی نیست که فقط در اسناد رسمی وجود داشته باشد؛ بلکه مجموعهای از کنشها، تعاملات، تصمیمات، رویهها و اقدامات است که توسط کنشگران استراتژیک شکل میگیرد. اگر فرایند استراتژیپردازی شرکت بهگونهای طراحی نشده باشد که این کنشها را هدایت و تسهیل کند، حتی بهترین استراتژیها هم شکست میخورند.
بنابراین، فرایند استراتژیپردازی مناسب باید:
کنشگران استراتژیک را به خوبی شناسایی کند.
رویههای تصمیمگیری استراتژیک را شفاف کند.
منابع استراتژیک را بهدرستی تخصیص دهد.
تعاملات بین کنشگران استراتژیک را تسهیل کند.
اقدامات استراتژیک را همسو کند.
و مهمتر از همه، فرهنگ تعهد به استراتژی را در سازمان نهادینه کند.
شکاف ۳۰٪ بین برنامه و اجرا، به ما یادآوری میکند که استراتژی بدون تحقق آن، فقط یک آرزوست؛ و موفقیت در تحقق استراتژی، نیازمند یک فرایند استراتژیپردازی درست است که استراتژی را از کاغذ به کنش تبدیل کند.
منبع مقاله مکنزی:
McKinsey & Company. (2025, July 30). How the right operating model can fix a strategy that falls short. McKinsey & Company.