در واقعه عاشورا،گمنام هایی هستند،که درست است ما آنها را نمیشناسیم اما تا پای جان ماندند و هرچه داشتند در راه یاری امام زمانشان فدا کردند.شاید با خواندن این متن نام های مردانهی زیادی در ذهنمان نقش بندد،که در رکاب امام حسین علیه السلام شمشیر زده و عاشقانه جان را فدا کرده اند. این بار اما قهرمان روایت ما یک زن است،به نام ام وهب،دختر عبد از طایفه بنی نمربن قاسط و همسر عبدالله بن عمیرکلبی. زمان زیادی از زندگی مشترکشان نمی گذشت که همسرش،عبدالله آهنگ یاری امام حسین علیه السلام کرد،و ام وهب را از تصمیمش آگاه ساخت، ام وهب که از شنیدن تصمیم همسرش سر شوق آمده بود گفت "به حق رسیده ای و خداوند راهنمایت باشد،نیت خود را عملی کن و مرا همراه خودت ببر"آنگاه عبدالله شبانه با همسرش از کوفه خارج شدند،تا به خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند.هانیه یا همان «ام وهب بنت عبد» در میان شخصیتهای کربلا به عنوان تنها زن شهید این روز به شمار میرود.مسیحی تازه مسلمان شدهای که در واقعه عاشورا حدود هفده روز از ازدواجشان میگذشت.و از معدود زنان غیر وابسته به بنیهاشم بود.
در ادامه به سرنوشت همسر وهب در کربلا میپردازیم.
صبح عاشورا و شهادت عبدالله عمیر
در صبح عاشورا و پس از همآورد طلبیدن یسار ـ غلام زیاد بن ابیه ـ و سالم ـ غلام عبیدالله بن زیاد ـ عبدالله بن عمیر با کسب اجازه از امام (علیهالسلام) وارد میدان شد و با مهارت رزمیاش توانست هر دوی آنان را به هلاکت برساند اندکی بعد عبدالله در حالی که هر دو غلام را کشته بود و رجز میخواند که:
ان تنکرونی فانا ابن کلب حسبی ببیتی فی علیم حسبی
انی امرء ذو مرة و عصب و لست بالخوار عند الحرب
انی زعیم لکام وهب بالطعن فهم مقدما و الضرب
«اگر مرا نمیشناسید من فرزند قبیله کلب هستم، کفایت میکند که بیت من در قبیله بنیعلیم است. مردی هستم نیرومند و متعصب و در جنگها ضعف و خواری در من راه ندارد. ای اموهب من تعهد میکنم که با نیزه و شمشیر زدن با دشمن رو در رو گردم». نزد امام (علیهالسلام) بازگشت.
در این هنگام اموهب عمود خیمهای را برداشت و به طرف همسر خود حرکت کرد و چون به نزد عبدالله رسید، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «پدر و مادرم به فدایت! در راه پاکان نسل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نبرد کن». عبدالله بن عمیر سعی کرد تا او را به خیمه برگرداند، اما اموهب نمیپذیرفت. اموهب لباس همسر خود را گرفته و میگفت: «انی لن ادعک دون ان الموت معک؛ تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم». امام حسین (علیهالسلام) به سوی اموهب رفت و او را خطاب قرار داد و فرمود: «از خاندان پیامبرتان جزای خیر نصیبتان گردد به خیمه برگرد؛ چراکه جهاد از زنان برداشته شده است». ام وهب پذیرفت و به خیمه بازگشت.
شهادت ام وهب
در پی کشته شدن سالم و یسار، سپاه عمر بن سعد حملهای ناگهانی را به جناح چپ لشکر امام (علیهالسلام) آغاز کردند. در این هنگام عبدالله بر اسب خویش نشست و با نیزه خود به سپاه دشمن حملهور شد عبدالله بن عمیر شجاعانه با دشمن جنگید تا اینکه، هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی بر او حمله بردند و او را به شهادت رساندند. پس از شهادت عبدالله، اموهب بر بالین او حاضر شد و در کنار جسم بیجانش نشست. او خاک از رخسار عبدالله پاک کرد و گفت: «بهشت بر تو گوارا باد! از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید میخواهم که مرا نیز همنشین تو قرار دهد».
در این هنگام شمر بن ذیالجوشن به غلام خود ـ رستم ـ دستور داد تا با عمود بر فرق آن زن بکوبد؛ رستم نیز چنین کرد و عمود خود را بر سر آن زن فرود آورد. در اثر این ضربه اموهب به آرزوی خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد. بدین ترتیب او اولین بانوی شهیدی لقب گرفت که در روز عاشورا در کنار دیگر یاران امام (علیهالسلام) به شرف شهادت نائل آمد.
ام وهب
برخی مورخان در ذکر ماجرای وهب بن عبدالله بن حباب و عبدالله بن عمیر دچار خلط شدهاند. بعضی تنها یک اموهب را ذکر کرده و داستان او را صورت آمیخته به هم آوردهاند؛ در حالی که این دو نفر با هم متفاوتاند. شاید علت خلط مبحث، نام اموهب باشد که هر دو به این کنیه معروف بودند).
اموهب، مادر وهب بن عبدالله بن حباب (جناب) کلبی بود که به همراه پسر و عروسش به کربلا وارد شده بود. (برخی منابع او را "وهب بن جناح کلبی" معرفی کردهاند)او زنی مسیحی بود که به همراه فرزندش وهب، خدمت امام حسین (علیهالسلام) آمد و مسلمان شد.
نقل شده که در روز عاشورا مادر وهب فرزندش را خطاب قرار داد و گفت: «برخیز و از فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دفاع کن». پس وهب برخاست و نزد امام (علیهالسلام) رفت؛ او از امام (علیهالسلام) اذن میدان گرفت و سپس رهسپار جنگ با دشمنان فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گردید. وهب نبردی شجاعانه را با دشمن آغاز نمود و پس از مدتی نبرد نزد همسر و مادرش برگشت. پس به مادرش گفت: «آیا از من راضی شدی؟» مادرش گفت: «از تو راضی نمیشوم مگر آنکه پیش روی حسین (علیهالسلام) و در راه او کشته شوی».
همسر وهب چون این سخن را شنید به او گفت: «راضی نشو که به مصیبت تو گرفتار آیم».
مادرش گفت: «عزیزم سخن همسرت را دور انداز و در یاری امام حسین (علیهالسلام) تا
(علیهالسلام) تا شهادت بشتاب تا در روز رستاخیز به شفاعت جدش نائل شوی».
پس وهب به میدان بازگشت و در حالی که این رجز را میخواند:
«انی زعیم لکام وهب بالطعن فبهم تارة و الضرب
ضرب غلام مؤمن بالرب حتی یذیق القوم مر الحرب
ای مادر وهب من خود ضامنم که با ته نیزه و شمشیر ضربه بزنم. آن هم ضربه زدن نوجوانی مؤمن به خدا تا اینکه تلخی جنگ را به این گروه بچشاند». بر صف دشمنان یورش برد. تا اینکه سرانجام پس از قطع شدن دو دستش به اسارت درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. پس از شهادت وهب، دشمنان سر او را از بدن جدا کردند و سپس آن را به سمت اردوگاه امام (علیهالسلام) پرتاب کردند. ام وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. سپس ام وهب شمشیری برداشت و به سوی میدان شتافت. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «یاام وهب! اجلسی فقد وضع الله الجهاد عن النساء انک و ابنک مع جدی محمد فی الجنه؛ ام وهب (برگرد و) جای خود بنشین؛ خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در بهشت خواهید بود».
روایتی دیگر
در روایتی دیگر آمده که وهب پس از مدتی مبارزه به اسارت دشمن درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. سر مطهر او را به سمت اردوگاه امام (علیهالسلام) پرتاب کردند، پس مادر وهب سر او را برداشت و بوسید و سپس سر را به سوی دشمن پرتاب کرد و آنگاه عمود خیمهای را برداشت و به سوی دشمن حمله برد و دو تن از آنان را کشت. امام (علیهالسلام) به او فرمود: «ارجعی یاام وهب انت و ابنک مع رسول الله فان الجهاد مرفوع عن النساء؛ ایام وهب برگرد خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در بهشت خواهید بود؛ بهدرستی که خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است». او بازگشت در حالی که میگفت: «پروردگارا امیدم را ناامید مکن». امام (علیهالسلام) فرمود: «خداوند امیدت را ناامید نخواهد کرد؛ همانا تو و فرزندت، با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محشور خواهید بود».