چطور کسی وطنش را ترک میکند، چرا و به کجا؟
با من بیایید تا با هم به دلِ فیلمی سمبولیک سفر کنیم؛ فیلم گامِ معلق لکلک؛ اثر تئو آنجلوپولوس کارگردان، مولف و تهیه کنندهٔ یوناتیتبار.
داستان فیلم سینمایی گام معلق لکلک (The Suspended Step of the Stork) درباره خبرنگاری به نام الکساندر است که برای تهیه یک مستند به روستایی مرزی سفر میکند. در آن روستا پناهجویان بسیاری با ملیتهای مختلف ساکن هستند. الکساندر در این میان پیرمردی را میبیند که شباهت عجیبی به مرد سیاستمدار یونانی دارد که سالها پیش ناپدید شده؛ پس به سراغ همسرِ آن سیاستمدار میرود و از او میخواهد برای شناسایی پیرمرد به آن روستا بیاید… .
فیلم گام معلق لک لک رو میتونید از اینجا دانلود کنید.
سینمای آنجلوپولوس سینمایی سمبولیک است. او خواستار زدودن مرزهای جغرافیایی است. با مولفههای نمادینی که ارائه میدهد میخواهد مخاطب را با مفهوم «وطن بهمثابهٔ جهان» آشنا کند. وطن به مثابۀ جهان مفهومی آرمانی است که خواستار پیوند کلی بین انسانهاست. در سکانسهای ابتدایی این فیلم، خبرنگار پا به روستایی میگذارد که به گفتهٔ افسر پلیس، پناهندهها آنجا را افسانه نامیدهاند؛ روستایی که به جایی تعلق ندارد و ساکنانش با هر ملیتی که دارند، در کنار یکدیگر با مسالمت زندگی میکنند.
استعارهٔ روستا همان جاییست که آنجلوپولوس آرزویش را همیشه در سر میپروراند؛ او جهان کوچکی را خلق میکند که برتر از جهان واقعی است؛ اما میداند که چنین جهانی تنها در افسانهها یافت میشود. او با استفاده از عنوان افسانه برای روستا، به این واقعیت که موقعیتِ بدون مرز فقط یک افسانه است، اقرار میکند.
اگر فکر کردهای آنجلوپولوس برای رهایی از مرزها راهکاری پیشنهاد نمیدهد سخت در اشتباهی. او به تو میگوید که تنها هنر است که میتواند موقعیتی غیرمرزی و شاید بهتر است بگویم فرامرزی خلق کند. در چند سکانس از فیلمِ گام معلق لکلک میتوانی این دیدگاه را مشاهده کنی؛
برای مثال افسر پلیسی که در موقعیت مرزی یک پای خود را همچون لکلک بالا میبرد و میگوید اگر گامی دیگر بردارم، هم از مرز خارج میشوم و هم تیرباران خواهم شد؛ اما کمی بعد شاهد ضبط صوتی هستیم که بر روی دریاچهٔ مرزی شناور است و صدای موسیقی محلی از آن به گوش میرسد؛ در آن سوی مرز مردی ضبط صوت را برمیدارد و نوار کاستی در آن قرار میدهد و دوباره روانهٔ آب میکند.
هنر، هنر و تنها هنر میتواند از مرزهای قراردادی عبور وَ افراد را به هم نزدیک کند.
اگر بخواهیم در فیلم گام معلق لکلک به دو مفهوم اساسی بسنده کنیم، آن دو مفهوم در نام خلاقانه و سمبولیک اثر به چشم میخورد؛ مهاجر و تعلیق
لکلک پرندهٔ مهاجریست که ژست گام برداشتنش آمیخته با تعلیق است.
مهاجر؛ مهاجر کسیست که خودخواسته وطنش را ترک کرده و به کشوری دیگر عزیمت میکند. او از این نظر با پناهنده که برای حفظ جان خود به کشوری دیگر پناه میبرد متفاوت است.
این دو مفهوم یعنی مهاجر و پناهنده، در گام معلق لکلک در هم میآمیزند و سوال اصلی فیلم که در سکانس اول توسط الکساندرِ خبرنگار مطرح میشود، را میسازد
چطور کسی وطنش را ترک میکند؟ چرا و به کجا؟
در این فیلم زمانی که الکساندر متوجه میشود چهرهٔ پیرمرد پناهنده شبیه سیاستمداریست که سالیان پیش خودخواسته ناپدید شده، تصمیم میگیرد کار مستند سازیاش را معطوف به سرگذشت عجیب مرد سیاستمدار کند. میرود و به دنبال چرایی ناپدید شدن او میگردد. با شواهدی که به کمک همسر سیاستمدار به دست میآورد، مفهوم جدیدی از مهاجر در ذهن بیننده شکل میگیرد؛
سیاستمداری که صاحب قدرت است و میتواند زندگی مرفهی در وطن خود داشته باشد، با این وجود موقعیت سیاسی خود را رها میکند و به موقعیت مرزی و پناهندگی تن میدهد. او با درکی که از جهان پیدا کرده است خود را در موقعیت فعلیاش و فراتر از آن، در وطنش بیگانه مییابد و برای فرار از چرخهٔ تکرار زندگی، آنجا را ترک میکند.
برای کسی که آوارگی را انتخاب میکند چه نامی را باید برگزید؟
تعلیق؛ آنجلوپلوس در این فیلم جهانی خلق میکند که سرشار از تعلیق است. او با نشاندادنِ وضعیتهای معلق، مثل جنازههای روی دریاچه، ضبط صوتِ شناور بر آب، جسدی که از جرثقیل بر دار شده، کارگران آویزان از تیرهای تلفن، نهتنها سعی دارد حس تعلیق را در ذهن مخاطب ایجاد کند؛ بلکه با استفاده از عناصِر بصری مثل حرکت سیال دوربین، میزانسنهای چرخشی، ریتم یکنواخت فیلم، میخواهد مخاطب را دچار تعلیق کند؛ طوری که بیننده در انتهای فیلم دیگر دنبال کشف این مسئله نیست که آیا پیرمرد همان سیاستمدار است یا خیر!
بیننده بهنوعی، در روایت غرق و در اعماق اقیانوسی از مفاهیم غوطهور میشود.
مفاهیمی چون وطنبهمثابهٔ جهان و انسانِ آوارهٔ معلق، که گویی فراتر از مرزهای جغرافیایی زیست میکند.
القصه چو قصه اینچنین است/ پندار که سرکه انگبین است!
1991 ‧ Romance/Drama ‧ 2h 23m