About the story of "a rose for Emily"
داستانی که کوته فکری و افکار مسموم مردم زمان خودش رو با ظرافت و جذابیت تمام به تصویر میکشه.
این رمان، یک داستان جذاب، نوشته ویلیام فاکنر است که در آن از پدر مستبد و دیکتاتوری گفته میشه که به خاطر ثروت و قدرتی که داشته حتی از دادن مالیات هم شونه خالی میکنه.
این مرد یک دختر داشته که به ظن خودش سعی داشته تو پر قو بزرگش کنه و هیچ مردی رو لایق یکی یکدونش نمیدونسته!
تا اینکه بعد از مرگش، دختر یکی یکدونش که امیلی باشه راه پدرشو تو در رفتن از پرداخت مالیات ادامه میده.
اون هم مثل پدرش کسی رو لایق خودش نمیدونسته اما در حقیقت این تنها تصور خام بقیه درمورد این دختر بوده.
هر چند امیلی سن های جوونیش رو تو تنهایی میگذرونه و در نهایت تعجب، نزدیک سنین میانسالی عاشق یک مرد از طبقه پایین میشه، مردی که همه فکر میکنن عاشقش شده و قراره با هم ازدواج کنن، ظاهرا قرار هم بر همین بوده اما.....
خب اگه بخوام تا آخرش بگم که دیگه جذابیتی برای خوندن این قصه پر عمقی که تو هر جملش پر از حرفه نمیمونه.
یه جای داستان میگه:
So she had blood-kin under her roof again and we sat back to watch developments. At first nothing happened. Then we were sure that they were to be married. We learned that Miss Emily had been to the jeweler's and ordered a man's toilet set in silver, with the letters H. B. on each piece! Two days later we learned that she had bought a complete outfit of men's clothing, including a nightshirt, and we said, "They are married." We were really glad.....
سر و کله قوم و خویش های میس امیلی دوباره پیدا شد و ما هم دست رو دست گذاشتیم و نشستیم تا ناظر اتفاقات بعدی باشیم. اولش هیچ اتفاق خاصی نیفتاد اما بعدش کم کم یقین پیدا کردیم که این دو نفر با هم ازدواج میکنن، مخصوصا وقتی با خبر شدیم که میس امیلی سر از یک جواهر فروشی درآورده و یک ست زنجیر مردانه نقره سفارش داده که رو هر تکه اش حروف "ه" و "ب" حک شده! و تازه دو روز بعدش هم به گوشمون رسید که یک دست لباس مردانه کامل به همراه یک دست لباس خواب خریده که همون جا گفتیم" این دو تا ازدواج کردن"، ما واقعا خوشحال بودیم.....
به نظر من این قصه رو نه یکبار، بلکه چند بار باید خوند....