fafamansouri48@gmail.com
fafamansouri48@gmail.com
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

آن روی سکه

میدانید بچه که بودم وقتی مریض می شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه! توقع بسیار بزرگی بود. ولی خب بچه بودیم دیگر....بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم آدم بزرگ ها مشغله های زیادی دارند و باید زندگی خودشان را بکنند. اما هیچ وقت این باورم را از دست ندادم اینکه توقع زیادی نیست گاهی کنارم باشن، بی حوصله وعصبانی باشن، اما کنارم باشن. همین که کنارم باشن کافیه. میدانید دوست داشتنم نیز با بقیه آدم ها فرق می کند. اینکه این مدت خانواده فهمیدن ما چمونه یه طرف قضیه است. قسمت درام قضیه از اینجا شروع میشه..... ..........

این افیون سمی عشق تمام وجودت را پر می کند. یا به رسم و باور گذشته ها به عشقت میرسی وصال و تکرار مکررات ، زندگی ، زندگی .

اما مشکل دوست داشتن من از اینجا شروع میشه اینکه زندگیت، رنگ و بوی ارمانی بگیرد. حتی لباس هایت. لباسهایی که خودت تنت کردی. حتی گیره و سنجاق سرت بوی خاطره بدهد. قدم به قدم که بر میداری باورت، ذهنت با او سخن بگوید. وقتی از انبوه خستگی های زنانه، به کنج اشپزخانه پناه می بری. میخواهی بشوری، بپزی، در کمال ناباوری می بینی صدای جلز وولز روغن ماهیتابه تورا یک لحظه از یاد نفست جدا نکرده و قلبت درست شبیه ماهیتابه ی آتش گرفته می سوزد ودر سینگ ظرفشویی پرتش میکنی وبه کنج خانه به سرخی وزردی رنگ عوض میکنی و کسی باورش نمی شود تو دلتنگی.

دلتنگ یک حضور که بی حضور شده. باید از خود بگریزم. باید خود را به فنا دهم تا بلکه فراموشت کنم. اما من که نمی خواهم فراموش کنم. می خوام برای ماندنت در خاطرم تلاش کنم.تو گرچه برای راندن تلاش کنی.من برای ماندن خودم در خاطرم تلاش خواهم کرد.

گفتم که این قسمت قضیه خطرناکه! تو جمع میشی تو خستگی هام، گریه های بی وقفه ام ، عصبانیتم بدترین حس دوست داشتنم میدونی کجاست ؟

اینکه هم باید ظاهرتو حفظ کنی، هم درونت را.نشدنی ترین کار دنیا.


زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید