دختر ماه؛
دختر ماه؛
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

من آغاز میشوم..

روز های میآیند و میروند .لحظه ها از هم سبقت می‌گیرند.خنده ها و گریه ها تمام میشنوند.انسان ها تو دنیای افکاری به نام قلب رفت و آمد میکنند.چه مهمان نواز است فرمانده حکم فرما .گریه ها بغض ها و شکستی ها می‌گذرند.مانند سنگی که در سفر های طولانی خود با دریا آنقدر از زیر گِل و لایی ها از میان موانع عبور میکند که فرسوده میشود هر روز کوچک و کوچک تر ..دیگر آن سنگ سابق نیست همچنان ک توعم دیگر آن دختر سابق نیستی .به جایی می‌رسی ک دیگر دریچه ی ذهن قصد تحمل ندارد آنجاست ک آغاز می‌شوی...چرا چون کسی هست ک در دنیای صفحه ها آن مداد را به آن طرف و این طرف مرقصاند ..از آن جایی آغاز میشود ک تو تمام میشوی...



سختیرنجتحملصبر و تحمل
پرسیدم از خودم که چرا زنده ام هنوز؟! عشقت کشید یک تنه جور جواب را...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید