محمدرضا احمدزاده
محمدرضا احمدزاده
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

آنچه در مدرسه فراموش کردند به شما بیاموزند: درس های احساسی ضروری برای پیشرفت ( قسمت اول )

ما احتمالاً برای مدتی طولانی به مدرسه رفتیم. احتمالاً مراقب تکالیف خود بودیم. در این مسیر ما مطمئناً چیزهای جالبی در مورد معادلات، فرسایش یخچال‌ها، تاریخ بنیان‌گذاران و زمان‌های زبان‌های خارجی یاد گرفتیم.

اما چرا، با وجود تمام درس‌هایی که پشت سر گذاشتیم، هرگز چیزهای واقعاً مهمی که بر زندگی‌مان تسلط دارند و دردسر درست می‌کنند را به ما یاد ندادند:

  • چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم ،
  • چگونه به مردم اعتماد کنیم،
  • چگونه روان خود را درک کنیم،
  • چگونه از غم و اندوه کنار بیاییم
  • و یا چگونه می‌توان با اضطراب و شرم کنار آمد؟
آلن دو باتن در کتابی به نام  :
  What They Forgot to Teach You At School: Essential Emotional Lessons Needed to Thrive

درباره آنچه مدرسه به ما یاد نمی‌دهد صحبت می‌کند و به این نکته توجه داشته باشید که این کتاب در مورد آموزش‌وپرورش کشورهای پیشرفته هست و در کشوری مثل ایران، ما بسیار عقب‌تر هستیم .

لازمه داشتن مسیر تحصیلی درست و انتخاب مسیر شغلی آگاهانه نیاز دارید تا آموخته‌های خود را به‌روز نماییم و به فرزندانمان آگاهی‌های لازم را بدهیم .

در اینجا خلاصه‌ای از کتاب ارائه شده است که امیدوارم به ما کمک کند تا بدانیم که چگونه باید باشیم.

فصل اول کتاب “آنچه در مدرسه به شما یاد ندادند”، با عنوان “تردید نسبت به مدرسه”،

به چالش‌های نظام آموزشی سنتی و تمرکز آن بر دانش علمی و مهارت‌های فنی می‌پردازد، درحالی‌که اهمیت کمتری به توسعه مهارت‌های عاطفی و اجتماعی داده می‌شود. این فصل نقدی است بر نظام‌های آموزشی که اغلب نتوانسته‌اند به دانش‌آموزان در درک و مواجهه با چالش‌های روزمره زندگی و مهارت‌های ضروری برای موفقیت در جهان پیچیده امروزی کمک کنند.

نویسنده با بیان اینکه بسیاری از مدارس بیشتر بر روی ارائه دانش نظری و آماده‌سازی دانش‌آموزان برای امتحانات و آزمون‌های استاندارد تمرکز دارند، توجه کمتری به آموزش چگونگی برخورد با مسائل شخصی، بین‌فردی و عاطفی نشان می‌دهند. این امر می‌تواند باعث شود دانش‌آموزان در مهارت‌های زندگی مانند برقراری ارتباط مؤثر، حل تعارض و خودشناسی کمبودهایی داشته باشند.

در این فصل، نویسنده تأکید می‌کند که آموزش‌وپرورش باید فراتر از حفظ‌کردن اطلاعات و فرمول‌ها برود و باید شامل توسعه فهم عمیق‌تری از خود و دیگران، آموختن چگونگی مدیریت احساسات و توسعه توانایی‌های تصمیم‌گیری باشد. نویسنده معتقد است که مدارس باید دانش‌آموزان را در مسیر کشف نقاط قوت و ضعف خود هدایت کنند و به آنها یاد دهند چگونه با استرس و فشارهای زندگی کنار بیایند.

یکی دیگر از نکات مهمی که در این فصل موردبحث قرار می‌گیرد، نیاز به ایجاد فضاهای آموزشی است که در آن دانش‌آموزان می‌توانند در مورد تجربیات شخصی خود صحبت کنند و از طریق بحث و گفتگو، تجزیه‌وتحلیل و انعکاس، به درک بهتری از خود برسند. نویسنده بر اهمیت این موضوع تأکید دارد که

دانش‌آموزان باید یاد بگیرند که چگونه از نقد سازنده استفاده کنند و چگونه از شکست‌های خود درس بگیرند.

علاوه بر این، نویسنده پیشنهاد می‌کند که برنامه‌های درسی باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که انعطاف‌پذیری و خلاقیت را تشویق کنند. این امر می‌تواند شامل پروژه‌های گروهی، کارهای عملی و فعالیت‌هایی باشد که دانش‌آموزان را به چالش می‌کشد تا راه‌حل‌های خلاقانه بیابند و به توسعه مهارت‌های تفکر نقادانه بپردازند.

فصل با تأکید بر این نکته پایان می‌یابد که آموزش‌وپرورش باید فراتر از دیوارهای کلاس درس رفته و به آموزش دانش‌آموزان در مورد چگونگی ناوبری در جهان واقعی، رویارویی با مشکلات و استفاده از تجربیات به‌عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری بپردازد. این رویکرد نه‌تنها به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا مهارت‌های زندگی خود را تقویت کنند، بلکه آنها را به افرادی مسئولیت‌پذیر و قادر به مقابله با تغییرات زندگی تبدیل می‌کند.

به اهمیت استقلال و اعتمادبه‌نفس در تصمیم‌گیری‌ها پرداخته و تأکید می‌کند که افراد نباید برای انجام کارهای مهم در زندگی خود به تأیید یا اجازه دیگران وابسته باشند. این فصل از خوانندگان دعوت می‌کند تا به توانایی‌های خود ایمان داشته باشند و بدون ترس از قضاوت دیگران، در مسیر زندگی خود قدم بردارند.

نویسنده با طرح این موضوع شروع می‌کند که بسیاری از افراد از کودکی به این آموزش داده شده‌اند که برای هر کاری باید از والدین، معلمان و دیگر مقامات اجازه بگیرند. این الگوی رفتاری می‌تواند به یک عادت دائمی تبدیل شود که در آن فرد حتی در بزرگسالی نیز برای اتخاذ تصمیمات مهم به دنبال تأیید دیگران است. نویسنده بر این نکته تأکید می‌کند که چنین وابستگی‌هایی می‌تواند مانعی برای رشد شخصی و استقلال فردی باشد.

در ادامه، این فصل به بررسی تأثیرات روانی و عاطفی این وابستگی به تأیید دیگران می‌پردازد. نویسنده توضیح می‌دهد که چگونه این نیاز مداوم به تأیید می‌تواند باعث ایجاد احساس ناامنی و کاهش اعتمادبه‌نفس شود. به‌علاوه، این وابستگی می‌تواند فرد را در موقعیت‌هایی قرار دهد که از انجام کارهایی که واقعاً مایل به انجام آنها هستند به دلیل ترس از نپذیرفته شدن، خودداری کند.

نویسنده همچنین راهکارهایی را برای شکستن این الگوهای فکری ارائه می‌دهد و به خوانندگان توصیه می‌کند که چگونه می‌توانند به‌تدریج نسبت به تصمیم‌گیری‌های خود احساس امنیت بیشتری پیدا کنند. او پیشنهاد می‌دهد که خوانندگان باید به دنبال فرصت‌هایی برای تمرین استقلال و تصمیم‌گیری باشند، حتی اگر این تصمیمات در ابتدا کوچک به نظر برسند.

این فصل با تأکید بر اهمیت توسعه خودآگاهی و خودپذیری به پایان می‌رسد. نویسنده توضیح می‌دهد که داشتن درک بهتر از خود و ارزش‌های شخصی می‌تواند به افراد کمک کند تا تصمیمات مستقل‌تر و مؤثرتری بگیرند. او همچنین بر اهمیت توسعه مهارت‌های ارتباطی قوی تأکید می‌کند که می‌تواند به افراد کمک کند تا بتوانند نیازها و خواسته‌های خود را به طور مؤثرتری بیان کنند و در نهایت به تصمیماتی دست یابند که بیشتر با ارزش‌ها و اهداف آنها همخوانی دارد.

در نهایت، این فصل به خوانندگان یادآوری می‌کند که مسیر استقلال و تصمیم‌گیری مستقل ممکن است چالش‌برانگیز باشد، اما پاداش‌های آن به شکل افزایش اعتمادبه‌نفس، رضایت شخصی و توانایی در مواجهه با چالش‌ها و فرصت‌های زندگی، ارزش این تلاش‌ها را دارد.




دانش آموزانموفقیت فردیگلدپلنمسیریابی تحصیلیمسیریابی شغلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید