
به عنوان مقدمه به طور خلاصه باید بگویم که تمام جهان را که زیر و رو کنید دو دسته آدم بیشتر نداریم. خداپرست و کافر. و البته منظور از خدا مجموعهی خدایان باستانی و بتها و جانوران و فراعنه نیست. منظور همان خدای واحد و لا شریک است که در قرآن با افزودن "ال" معرفه به اله، الله نام گرفته و به این وسیله از الههای رنگ و وارنگ ادیان غیرتوحیدی ممتاز گشته است.
این متن خلاصهای است از استدلالهایی که وجود خدا را اثبات میکند و بنده به آنها دست یافتهام. البته مشخص است که افراد بهانهجو و شبهه دوست که در توجیه بی ایمانی خودشان به استدلالهای آبکی چسبیدهاند باز هم خواهند گفت: "از کجا معلوم؟" یا "قانع کننده نیست" یا "ما را با استدلالها و فلسفههای خودمان راحت بگذار" و از این دست صحبتها که قابل پیش بینیاند. چون عموما این قبیل افراد در برابر هر حجتی حتی ظهور خود خدا روی زمین یک رفتار مشابه دارند آن هم انکار است.
▪︎اولین و ساده ترین استدلال برای اثبات وجود خدا، تامل در نشانههای خداوند در جهان و به تعبیر آیات قرآنی تفکر در "آیات الهی" است. همین متنی که در دست دارید هم نشانهای از اوست، مگر نه این که با خواندن آن با نویسندهی آگاه و هدفداری آشنا میشوید؟ آیا احتمال دادهاید که این متن بر اثر یک سلسله فعل و انفعالات مادی بیهدف به وجود آمده باشد؟ و نویسندهی هدفداری نداشته باشد؟ مثلا از انفجار یک معدن فلز. اما پذیرفتن تصادفات کور برای تبیین پیدایش جهان عظیم آن هم با آن همه اسرار و حکمتهای شناخته و ناشناخته بسیار اشتباه است.
هر نظم هدفمندی نشانهی ناظم هدفدار است:
به تمام نشانههای هستی توجه کنید به زنبورهای عسل که صبحها از کندوها خارج میشوند و پس از پیمودن راههای طولانی برای استفاده از گلهای معطر، شامگاهان به کندوهای خویش باز میگردند بی آنکه در تشخیص مسیر دچاراشتباه شوند و نتوانند به مبدا حرکتشان برگردند. یا همین بدن انسان، هر سلولی یک سیستم کوچک هدفمند است و مجموعهای از سلولهاعضوی را پدید میآورند که سیستم بزرگتر هدفمندی است و مجموعهی این سیستمهای گوناگون سیستم کلی پیچیده و هدفمند انسان را تشکیل میدهد.
▪︎اثبات واجبالوجود
موجود بر حسب فرض عقلی یا واجبالوجود است یا ممکنالوجود و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض خارج نیست. و نمیتوان همهی موجودات را ممکنالوجود دانست زیرا ممکنالوجود به علت نیاز دارد و اگر همهی علتها هم ممکنالوجود و به نوبهی خود به علت دیگری نیازمند باشند هیچگاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت.
"تسلسل علتها محال است" پس به ناچارسلسلهی علتها به موجودی منتهی میشود که علت غایی باشدو وجودش معلول علت دیگری نباشد. از آنجا که این قضیه بدیهی نمیباشد نیاز به استدلال دارد:
هر محلولی که بر موضوعی در نظر گرفته میشود یا خودبهخود و "بالذات" ثابت است و یا در اثر امر دیگری "بالغیر" ثابت میشود، مثلا هر چیزی یا خود به خود روشن است یا به وسیلهی چیز دیگری روشن میشود و محال است که چیزی نه خودش روشن گردد و نه به وسیلهی چیز دیگری واجد این صفت گردد و در عین حال روشن باشد. پس ثبوت وجود هم برای یک موضوع یا بالذات است یا بالغیر. و وقتی که بالذات نباشدناچار بالغیر خواهد بود...بنابراین این اصل عقلی است که هر ممکنالوجودی نیازمند به علت است.
بعضی گمان کردهاند که مفاد اصل علیت این است که"هر موجودی احتیاج به علت دارد" و بر این اساس اشکال کردهاند که باید برای خدا هم علتی در نظر گرفت. غافل از این که موضوع اصل علیت "ممکنالوجود" و "معلول" است. به دیگر سخن هر موجود وابسته و نیازمندی محتاج به علت است نه هر موجودی.
بحث بعدی محال بودن تسلسل علل است و به این ترتیب وجود واجبالوجود که خود به خود موجود است ثابت میشود. و این ابطال تسلسل قریب به بداهت است. چرا که اگر معلول بودن و مشروط بودن را عمومی فرض کنیم هیچ گاه موجودی تحقق نخواهدیافت. زیرا فرض موجودهای وابسته بدون وجود موجود دیگری که طرف وابستگی آنها باشد معقول نیست.
با این استدلال دو صفت برای واجبالوجود ثابت میشود: ۱) بی نیازی او از هر موجود دیگری ۲) معلولیت و نیازمندی موجودات ممکنالوجود به او.
حالا صفت دیگری برای واجبالوجود:
اگر موجودی معلول و نیازمند به موجود دیگری باشد وجودش تابع آن خواهد بود و با مفقود بودنش علت او به وجود نخواهد آمد. به دیگر سخن معدوم بودن موجودی در برههای از زمان نشانهای از نیازمندی و ممکنالوجود بودن است و چون واجبالوجود به خودی خود موجود است پس همیشه خواهد بود. به این ترتیب دو صفت دیگر برای واجبالوجود ثابت میشود: ۱) ازلی بودن ۲) ابدی بودن
نتیجه: هر موجودی که سابقهی عدم یا امکان زوال داشته باشد واجبالوجود نخواهد بود و بطلان فرض واجبالوجود بودن هر پدیدهی مادی آشکار میشود. مثلا ادعای آغازی برای جهان در اثر انفجاری که در نقطهای از زمان ایجاد شدهاست.
توحید مفضل کتاب کم حجمی است شامل حدیث بلندی از امام صادق (ع) که به وسیلهی یکی از شاگردان ممتاز امام صادق (ع) به جا مانده است. در بخشهایی از کتاب دلایلی بر اثبات وجود خدا ارائه شده:
۱) یکی از بزرگترین دلایل توحید انتظام اجزای عالم و ارتباط آنها به یکدیگر و احتیاج هر یک به دیگری است. و به برهان ثابت است که باید یکی علتی برای دیگری باشند یا هر دو معلول یک علت باشند. و چون اجزای عالم همه ممکناند و به علت محتاجند،باید به یک علت همگی منتهی شوند.
۲) عالم بزرگ نظیر عالم کوچک است که انسان باشد، هرچه در عالم بزرگ است در عالم کوچک نظیر آن است. در بدن انسان دو نفس نمیتواند مدبر باشد. پس حکم میکنند در این عالم دو مدبر نمیتواند باشد.(در تطبیق دو عالم کتابها نگاشته شده و از هماهنگی و شباهتها بین این دو عالم در علوم جدید ثبت شده)
۳) هرگاه اشیا به اسباب خود مربوط نباشند، چنین نظامی فاقد تدبیر است. پس جایز است که تدبیر موجب دفع نظم و مزید اختلال گردد. و این مخالف مقتضای عقل است. تمام مردم به اقتضای عقل بنای امور خود را بر تدبیر میگذارند و آن را موجب انتظام امور خویش میدانند. بنابراین عقل حکم میکند آثار امور متضاد مخالف یکدیگر باشد، چنانچه آتش و آب چون در صفات ضد یکدیگرند آثارشان مخالف یکدیگر است. پس هرگاه عدم تدبیر موجب انتظام گردد باید تدبیر که نقیض آن است موجب اختلال باشد.