✍? بهتصحیحِ: علی قنبری بیدگلی
مرحوم حکیم هیدجی وصیّتنامهٔ جالبی دارد که مورد توجّه بسیاری از اهل فضل واقع شده و مکرّراً در ضمن دیوان وی انتشار یافته است.[1] ذیلاً متن کامل وصیّتنامه به نقل از کلّیات دیوان حکیم هیدجی به تصحیح علی هشترودی تقدیم میگردد:
« بسم الله الرّحمٰن الرّحیم
هذا ما أوصی به العبد الخائف الرّاجی عفو ربّه محمّد هیدجی [کذا] المقرّ بما جاء به النّبیّ صلّی الله علیه و علی آله الطّاهرین.
پوشیده نماند که کتب متعلّقه با این جانی فانی از قراری است که ذکر میشود:
آنچه را که جداگانه ثبت و مختوم است وقف کردهام به طلّاب مدرسهٔ منیریّه، واقعه در جوار معصومزاده سیّد ناصرالدّین؛ باید تحویل کتابدار مدرسه داده شود. شرایطی که در کتب موقوفهٔ مدرسه در وقفنامچه ذکر شده در این کتابها نیز منظور است.
کتاب اشعار که به موجب صورت وقف که در پشت او نوشته شده باید در هیدج به جناب ملّا محمّدحسین هیدجی برسد. کتاب زاد المعاد را بخشیدهام به اخویزاده عبدالرّؤوف، و کتاب مغنی الّلبیب را به ملّا عبدالکریم پسر کربلای عبدالرّحیم پسرعمو هبه کردهام. کتاب نهج البلاغة خدمت ملّا محمّدحسین داده شود. باقیمانده منتقل است به نورچشم نورعلی. عبای زمستانی من داده شود به اخویزاده علی. لبّاده به محمود علی. باغ انگوری که از برای من معیّن شده بود در دست حبیبالله اخویزاده است، منتقل به او است. عبای تابستانی من از کسی است که بدن مرا غسل میدهد. کاسه و بشقاب مرغی با سینی برنجی تخممرغی، متعلّق است به کتابخانه و باقی اسباب و اثاث منزل از کاسه و کوزه پوست و پلاس و غیره منتقل است به نورعلی.
مبلغ دوازده تومان در عوض به اشخاص مفصّله بدهد: محمّدطاهر دو تومان، گوهرخانم دو تومان، قربانعلی دو تومان، احمد دو تومان، سهنفر همشیرههای علی هرکدام یک تومان و سلطنتخانم دخترعمو یک تومان.
کرباس از جهت کفن خود تهیّه نمودهام و اختیار جنازهٔ من با رفیق شفیق خود جناب مستطاب آقای حاج سیّد حسین لاجوردی است – أدام الله بقاءه – هرگاه در طهران باشم وصیّ من جناب ایشان است. همچنان که در حیات زحمات مرا متحمّل بودهاند در ممات هم متقبّل خواهند شد. نورعلی را بخواهند؛ آنچه را که به هرکس باید برسد به او تسلیم کنند. او امین است، میرساند. و آنچه ارث پدری داشتم بعد از فوت پدرم – رحمة الله علیه – هبه کردم به اخوان خود و حصّهٔ من از عمارت پدری منتقل است به اخویزاده علی، کسی معترّض حال او نشود.
سجع مهر: أنا عبد من عبید محمّد
من از کسی حقّ و طلبی ندارم و کسی از من حقّ و طلبی ندارد. للّه المنّة علی فضله و نواله و الصّلوة علی نبیّه و آله. إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون. سبحان ربّک رب العزّة عمّا یصفون و سلامٌ علی المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین.
محلّ خاتم – أنا عبد من عبید محمّد
تتمّهٔ وصایا:
خواهشی که از حضرت رفقا و دوستان دارم این است که هنگام حرکت جنازه، عمامهٔ مرا بالای عماری نگذارند و در حمل جنازه به کمال اختصار کوشند، های و هوی لازم نیست. از جهت اینکه مجلس ختمی فراهم آید، موی دماغ کسی نشوند؛ چه، عمل من ختم شد. به کسی زحمت ندهند.
دوستان شادان و خندان باشند؛ زیرا که من از زندان محنت و بلا رهائی جستم و به جانب مطلوب خود شتافتم، حیات جاودانی یافتم. اگرچه جهت مفارقت از همدیگر غمگین و اندوهگین میباشید، عن قریبٍ تشریف آورده، خدمت شما إن شا الله میرسم. هرگاه وجهی میداشتیم وصیّت میکردیم لیلهٔ دفن که شب وصال من است، دوستان انجمن نموده، سوری فراهم آورده، سروری داشته باشند، به ایشان من شاد شوم.
جناب مستطاب آقای حاجی سیّد مهدی – رحمه الله – به داعی وعدهٔ مهمانی دادهاند، البته وفا خواهند فرمود. باری، با این همه تجلّد و اظهار دلیری، بینهایت هول و ترس دارم، ولی به فضل حق و شفاعت اولیاء الله امیدوارم.
علی حبّهم یا ذا الجلال توفّنی / و حرّم علی النّیران شیبی و کبرتی
و قول النّبیّ: المرء مع من أحبّه / یقوّی رجائی فی إقالة عثرتی
به همهٔ دوستان سلام، و التماس دعای خیر از همگان دارم. هرگونه حق در ذمّهٔ من دارند مرا حلال نمایید.
ألا إنّما الإنسان ضیفٌ لأهله / یقیم قلیلاً عندهم ثمّ یرحلُ
به سر باز دارم هوای وطن / بر آنم که بگریزم از ملک تن
به کی مانم از کشور خویش دور / گرفتار آمیزش مار و مور
ستوه است از این قفس مرغ جان / ز تن عزم پرواز دارد روان
رسید آنکه زین تخمهٔ پر ز خون / برآید همی جوجهٔ جان برون
چو یابد رهائی از این دامگاه / ورا باغ مینوست آرامگاه
خوش آن دم که برگردم از راه باز / کنم دیده بر چهرهٔ دوست باز
به دیدار یاران شوم شادکام / بیاسایم از دیدن دیو و دام
ز یزدان برد مرگ پاداش خیر / که جان را رهاند از این تیرهدیر
همانا رهائی از این گیر و دار / به مرگ است، بهتر ز مردن چه کار؟
ز بخشایش کردگار است مرگ / کزو گلبن جان شود تازه برگ
بلی مرگ آزادی از رنجهاست / نبودی پس از وی اگر بازخواست
من از کردهٔ خویش شرمندهام / گواهی دهم خود که بد بندهام
ایا آفرینندهٔ مهر و ماه / ببخشا به این بندهٔ روسیاه
به درگاه لطفت شده ملتجی / گرفتار کردار خود هیدجی
محلّ خاتم: أنا عبد من عبید محمّد ».
[1]. وصیّتنامهٔ هیدجی در این منبع: «فصلنامهٔ کتاب شیعه، سال اوّل، شمارهٔ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۹ ه ش، ص۱۶۱، به کوشش عبّاسعلی مردی» نیز انتشار یافته و تاریخ وفات هیدجی در ابتدای آن به اشتباه ۱۳۴۸ ه ق ذکر شده است.