یکی از مراجعینم، در ارتباط با دوست پسر خود همیشه این احساس را داشت که بسیار در حق او کم لطفی می کنه و براش کم می ذاره. یک روز پیش من آمد و گفت که رابطه اش را با آن پسر تمام کرده و بسیار بسیار غمگین و ناراحت بود. وقتی دلیلش را از او پرسیدم، گفت خودم رابطه را تمام کردم چون نمی توانستم برایش وقت بگذارم و این موضوع مرا بسیار آزار می داد و فکر می کردم او هم داره عذاب می کشه و برای اینکه به او عذاب کمتری بدم، رابطه رو خودم تمام کردم.
چرا او یک طرفه فکر کرده بود و او را مجبور به جدایی کرده بود؟ او به خاطر ناراحتی و عذاب وجدان خودش، هم او و هم خودش را عذاب داده و درد جدایی را ایجاد کرده بود. اشتباه این مراجع تماما به خاطر احساس گناه و خود سرزنشگری بود...
وقتی ما بچه هستیم و سن و سالی نداریم، مدام پدر و مادرمون وقت تحسین می کنند، یعنی یک کار خوبی را انجام داده ایم وقتی تنبیه می کنند یعنی اشتباه کردیم، بنابراین مغز ما که میشه گفت اتاق فرمان هست که رفتارهای ما رو صادر می کنه براساس چارچوب هایی که براش تعریف شده رفتارها رو صادر می کنه که به آن چارچوب می گیم وجدان. چه وقت این وجدان چندش آور میشه ؟ وقتی تعداد سرزنش ها و توبیخ ها بیشتر از تحسین ها و تمجیدها بشه و اونوقت تبدیل میشه به یه وجدان وحشی که مدام مغز ما رو می خوره و نمی ذاره که فرد از زندگی درست و سالم لذت ببره و اونو به چالش می کشه درنهایت اونو به قهقرا می کشه. درست مثل این خانم که از روی محبت و دلسوزی بیش از حد ، به یک وجدان ورم کرده رسیده و رابطه رو به اتمام رسونده...
مطالب روانشناسی رابطه را در سایتمان دنبال کنید و از طریق ارسال دیدگاه، سوالات خود را مطرح کنید.
https://drfahimehrezai.com/