BAKOGHO
BAKOGHO
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

مای هیرو آکادمی جدید ( پارت اول )

سلام

بدون هیچ حرف اضافه ای میریم برای شروع

_______________________________________________________________

*از زبان میاکو* ( اینجا میاکو 4 سالشه )


داشتم توی راهرو قدم میزنم که صدای دعوا های مامان بابا رو شنیدم

ولی من امیدوار بودم که یه روز این دعوا تموم بشه. توی این فکر ها بودم که صدایی

شنیدم : هی میاکو چرا وسط راهرو وایسادی ؟

میاکو در اون لحظه
میاکو در اون لحظه

با حالتی ناراحت گفتم :فیومی به نظرت دعوا های مامان بابا تموم میشه؟

فیومی لبخندی زد و گفت : حتما

-راستی کارم داشتی؟

-هوم..... آها میخواستم بگم میخوایم بازی کنیم توهم میای؟

حالت ناراحتم تبدیل به خوشحالی شد و گفتم : حتما

داشتم با بچه ها بازی میکردم اون موقع آرزو کردم که این لحظه ها تموم نشه! بعد

نگاهم به شوتو افتاد که بابا داره مثل همیشه میبردش برای تمرین .

*چند روز بعد*

اندور: هوی دختر باید وسایلت رو جمع کنی ، قراره بری یه جای دیگه!

تعجب کردم ! من که جز اینجا جایی رو ندارم

گفتم : کجا؟

-مدرسه شبانه روزی

-چرا

-چون این خانواده جایی برای تو نداره

تا این کلمه به گوشم خورد ...

_____________________________________________________________________

خوانندگان عزیز

من به عنوان نویسنده ای کرم ریز ( خیلی زیاد ) شمارا منتظر پات بعد خواهم گذاشت

دعوا‌های باباراهرو
. . . . .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید