سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، در اواسط دهه 1340 با هدف مبارزه با حکومت پهلوی تشکیل شد.
مجاهدین خلق، پس از پیروزی انقلاب تا خرداد 1360، میکوشید وانمود کند که همراه مردم و مدافع حقوق آنان است، اما رفتهرفته به رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و در 30 خرداد 1360 با صدور اطلاعیهای، رسماً وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی خیز برداشت.
این سازمان در جریان جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام، در عراق مستقر شد و در دوران جنگ تحمیلی، ضمن همکاری تنگاتنگ با استخبارات عراق، مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی متعددی را برای عراق در خاک ایران انجام میداد. در آغاز جنگ، سازمان مجاهدین خلق، تجاوز عراق را محکوم کرد، اما پس از چند ماه مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجه بیکفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست.
سازمان با تحلیلهای متعدد و بیپایه در مورد هجوم نظامی بیگانه به کشورمان، میکوشید وانمود کند که مسئولان نظام، با بیدرایتی و بیتوجهی به قوانین حاکم بر روابط خارجی، آتش جنگ را برافروختند و با طرح این موضوع که «آنان در سر، خیال جهانگشایی را میپروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانهٔ خود، جرقهٔ آتش جنگ خانمانسوز را شعلهور کردهاند.»، این جنگ را مستمسکی قرار داد تا با محکوم کردن موضعگیریهای قاطع رهبر انقلاب، در بین صفوف مردم و نیروهای داوطلب تشتّت ایجاد و نارضایتی عمومی را تشدید کند و بدین وسیله موقعیت خود را در جامعه بیشتر تثبیت کند .
درگیری نظام جمهوری اسلامی با صدام، بنیصدر و سازمان را به این طمع واداشته بود که تا حد امکان برای تضعیف خط امام در داخل کشور بکوشند. آنها با این تصور که امام و امت به دلیل درگیر جنگ بودن قدرت باز کردن یک جبههٔ داخلی را ندارند، به خود اطمینان میدادند که پیروان خط امام برای حفظ قدرت، حاضر به هرگونه عقبنشینی از ملاکهای مکتبی انقلاب خواهند بود. در سال 1359 همزمان با اوجگیری برخوردهای نظامی عراق و ایران در مرزهای غربی و جنوبی کشور، در عرصهٔ داخلی، همچنان سازمان یک عامل اصلی تشدید تنشها و درگیریهای داخلی در شهرهای مختلف کشور به حساب میآمد در وضعیتی که لزوم وحدت عام و فراگیر در برابر تجاوز وسیع عراق به خاک ایران- که مجاهدین خلق خود نیز ادعای آن را داشتند- بر کسی پوشیده نبود، در عرصهٔ درگیریهای سیاسی داخل کشور، سازمان از مواضع واگرایانهٔ خود در بارهٔ نظام و نهادهای نوپای آن دست برنداشته و همچنان بر طبل ادّعاهای خود مبنی بر تشنجآفرینی و متهم کردن نهادهای نظام به انجام دادن اعمال غیرقانونی، میکوبید .
از سوی دیگر، سازمان عرصهٔ حساس و پیچیدهٔ جبهههای جنگ را به میدانی برای مانور تشکیلاتی و تبلیغات گروهی و خودمختاری نیروهای شبهنظامی خود تبدیل کرده و مشکلات و تشنجات جدیدی را در "جبههٔ نظامی" کشور علاوه بر "جبههٔ سیاسی" پدید میآورد . اعضای سازمان مجاهدین خلق از همان روزهای نخستین شروع جنگ، پس از ورود به جبههها شروع به جمعآوری اخبار و اطلاعات مربوط به یگانهای نظامی خودی و تهیهٔ عکس از محل استقرار و استحکامات آنها کردند که این کار آنها با مخالفت فرماندهان ارتش روبهرو شد. پس از آنکه با وجود تذکرات پیدرپی، مجاهدین دست از اقدامات خود بر نداشتند، نیروهای ارتش مقر آنها را محاصره و نیروهایشان را دستگیر کردند و مدارک و اسناد جمعآوریشده را که شامل اطلاعات مربوط به وضعیت استراتژیک ارتش و موقعیت جبههها و برخی اسناد دیگر بود ضبط کردند.
نمونهٔ دیگری که مؤید تلاش افراد سازمان برای جمعآوری اطلاعات نظامی میباشد، مدارک به دست آمده از یک خانهٔ تیمی است که در آبان 1359 در شهر آبادان، کشف شد، این مدارک حاوی اطلاعات مهمی در بارهٔ نیروهای ارتش از جمله نقشهٔ مقر سلاحهای سنگین و محل دقیق مناطق عملیات جنگی بوده است .
اقدام افراد و گروههای غیر مسئول به جمعآوری اطلاعات نیروهای خودی، جز جاسوسی به نفع دشمن، هیچ دلیل دیگری ندارد و این موضوع خود میتواند نشاندهندهٔ ارتباط این سازمان با حکومت بعثی عراق از همان آغاز جنگ تحمیلی باشد.
پس از آنکه مجاهدین در رسمیت بخشیدن به حضور تشکیلاتی نظامی خود در مناطق جنگی، حتی با توسل به بنیصدر رئیسجمهور- که در نیمهٔ دوم 1359 آرامآرام به متحد استراتژیک سازمان بدل شده بود- ناکام ماندند، تبلیغات سازمان در مورد جنگ به اعلام گاهبهگاه "شهادت" نیروهای نظامیای که به خود منتسب میکرد، محدود شد. علاوه بر این مواضع سیاسی سازمان علیه حکومت بعث نیز به مرور کمرنگتر شد و تحلیلهای سازمان بیشتر معطوف به مقصّر نشان دادن نظام جمهوری اسلامی در زمینهسازی وقوع جنگ شدند، تا آنجا که سه روز قبل از شورش مسلحانهٔ 30 خرداد 1360، سازمان در موضعگیری دربارهٔ بمبباران مشکوک و پیچیدهٔ تأسیسات هستهای عراق به دست اسرائیل، تلویحاً نظام جمهوری اسلامی را همسو با آمریکا و رژیم صهیونیستی برشمرد . به اعتقاد شماری از تحلیلگران، این تغییر موضع و آغاز همکاریهای گستردهٔ نظامی و امنیتی سازمان با عراق که ابتدا غیرعلنی بود و بعد بهسرعت آشکار شد، ثابت میکند که از ابتدا، موضع سازمان در مورد جنگ، به دور از صداقت و فرصتطلبانه بوده است . به دنبال بالا گرفتن اغتشاشاتِ اعضای سازمان، رویارویی علنی آنها با مردم، زدوخورد خیابانی و ایجاد ناآرامی در خیابانها، مجاهدین خلق تصمیم گرفتند که در مقابل رهبر انقلاب و دوربین خبرنگاران یک راهپیمایی به طرف جماران به راه بیندازند، به منظور آمادهسازی زمینههای لازم برای حرکت، آنها نامهای به حضور امام نوشتند؛ افراد سازمان در این نامه کوشیدند در همهٔ اغتشاشات و درگیریها مردم را مقصر جلوه داده و خود را تبرئه کنند، همچنین تلاش کردند تا مسائل وقت سازمان را تحت پوشش گذشتهٔ سازمان و بنیانگذاران آن قرار دهند.
اینگونه تحرکات، تشنجآفرینیها و عملیاتهای متعدد تروریستی و خرابکارانهٔ سازمان در حالی انجام میشد. که با گذشت نه ماه از جنگ، نیروهای ایرانی نتوانسته بودند به پیروزی چندانی در آزادسازی مناطق اشغالی دست یابند و به همین دلیل کشور در ورطهای از ناآرامی داخلی و تجاوز خارجی قرار گرفته بود.
سرانجام سازمان در خرداد 1360 با اتخاذمشی مبارزهٔ مسلحانه استراتژی سرنگونی نظام را در پیش گرفت. در این مقطع، رهبران سازمان تصور میکردند که نظام جمهوری اسلامی به دلیل نابسامانیهای داخلی و همچنین تجاوز خارجی، قادر به ساماندهی وضعیت نبوده و در اوج استیصال قرار دارد و از آنجا که از بُعد منطقهای نیز دچار انزواست و از نظر اقتصادی هم در وضعیت بدی به سر میبَرد، در آستانهٔ سقوط قرار دارد؛ به همین دلیل سازمان در فراخوانی از هواداران خود خواست به خیابانهای تهران بیایند، اما برخلاف پیشبینی سران سازمان مبنی بر حضور 500 هزار نفر، فقط 3 هزار نفر به خیابانها آمدند که آنها هم بر اثر مقابلهٔ مردم و نیروهای انقلاب متواری شدند. تکاپوی سازمان برای دستیابی به قدرت که در دو خط موازی چانه زدن برای داشتن سهمی از قدرت و قدرتنمایی خیابانی بروز میکرد، زمینهای را به وجود آورده بود که نظام جمهوری اسلامی مجبور شد در برابر استراتژی جنگ مسلحانهٔ سازمان با نظام از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، واکنش نشان داده و برای حفظ امنیت کشور، با اقدامات مسلحانهٔ سازمان مقابله کند. . در واقع اشتباه سازمان در ارزیابی اوضاع اجتماعی، موقعیت جمهوری اسلامی و توان سازمان موجب شد تا سازمان در این اقدام خود با شکست فاحشی روبهرو شود .
چرا سازمان مجاهدین خلق یک سازمان جاسوسی است؟
سازمان مجاهدین خلق با هدف کسب اطلاعات برای رژیم بعث عراق و توسعه نیروی انسانی خود اقدام به تضعیف روحیه اسرای ایرانی و حتی شکنجه جسمی و روحی آنان در زندانهای رژیم بعث کرد
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) سال 1365 از فرانسه به عراق منتقل شد تا در کنار ارتش رژیم بعث، علیه نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام و زمینه را برای تحقق هدف اصلی خود یعنی براندازی نظام و به قدرت رسیدن در ایران فراهم کند.
در این راستا، سازمان منافقین در سال 1366 ارتش آزادیبخش را تشکیل داد و یک سال پس از آن، دو عملیات چلچراغ و آفتاب را با پشتیبانی ارتش عراق در مناطق فکه و مهران علیه ایران اجرا کرد.
در ادامه سازمان که قرار بود ابتدای مهر سال 67 عملیات اصلی خود (فروغ جاویدان) را با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران اجرا کند، با پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، عملیات را زودتر و در روزهای نخست مرداد 67 اجرا کرد، اما با مقاومت و عملیات رزمندگان ایرانی با شکست سختی روبرو شد.
** جاسوسی سازمان برای صدام
سازمان مجاهدین خلق از زمان ورود به عراق تا سقوط صدام، از هیچ همکاری با رژیم بعث عراق خودداری نکرد. سرکوب قیام مردم کردستان عراق، مقابله با انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق، شنود مخابراتی و تخلیه اطلاعاتی و حتی شکنجه اسرای ایرانی از جمله اقدامات منافقین در همکاری و یا به عبارت دیگر مزدوری صدام بود.
سازمان علاوه بر انجام عملیاتهایی علیه ایران، اقدام به جاسوسی برای صدام کرد. باتوجه به اهمیت تخلیه تلفنی، علیرغم مشکلات متنوع عراقیها، بهترین و گستردهترین امکانات بدین منظور با دستور صدام حسین در اختیار منافقین قرار گرفت.
یکی از وظایف اصلی مقرهای مختلف سازمان در مناطق همجوار با ایران، تخلیه تلفنی و جمعآوری اطلاعات جبهه و جنگ بود. راهاندازی شبکه ارتباطات بین پادگانها و مقرهای تاکتیکی سازمان در عراق علاوه بر نقش کاربردی در انسجام تشکیلاتی، تاثیر بسزایی در انتقال سریع اطلاعات به دست آمده از جاسوسیها و تخلیه تلفنی و انتقال به موقع اطلاعات به سرویس اطلاعاتی عراق داشت.
سازمان مجاهدین خلق از زمان ورود به عراق تا سقوط صدام، از هیچ همکاری با رژیم بعث عراق خودداری نکرد. سرکوب قیام مردم کردستان عراق، مقابله با انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق، شنود مخابراتی و تخلیه اطلاعاتی و حتی شکنجه اسرای ایرانی از جمله اقدامات منافقین در همکاری و یا به عبارت دیگر مزدوری صدام بود.
آنان همچنین برای جاسوسی با لباس رزمندگان ایرانی وارد خطوط جبهه میشدند، اطلاعات کسب میکردند و به ارتش بعث عراق میدادند.
سازمان در راستای انجام ماموریت جاسوسی برای رژیم بعث عراق با سرویس اطلاعاتی عراق (استخبارات) در تخلیه اطلاعاتی اسرای ایرانی در اردوگاههای عراق همکاری کرد.
منافقین با توجه به شناختی که از جامعه ایرانی و فرهنگ و اعتقادات مردم و رزمندگان داشتند، به عنوان مشاوران مورد اعتماد استخبارات در رابطه با اسرای ایرانی مورد استفاده قرار میگرفتند و در بازجوییها همکاری میکردند.
شکنجه و فریب برای جذب اسرا
اما اقدام دیگری که منافقین در قبال هموطنانان خود در زندانهای رژیم بعث عراق انجام میدادند، شکنجه آنان بود. این شکنجهها جسمی و بیشتر و مهمتر از همه روحی بود.
منافقین در برخورد با اسرای ایرانی به دنبال دو هدف بودند. نخست اینکه از آنان برای رژیم بعث عراق کسب اطلاعات کنند و دوم اینکه از بین اسرا، نیرو جذب کنند. فریب و شکنجه روحی دو روش منافقین برای دستیابی به این اهداف بود. آنان تلاش داشتند با تضعیف روحیه اسرا، هم اطلاعات کسب کنند و هم نیرو جذب کنند، اما به اعتراف اعضای جداشده سازمان تنها تعداد کمی از اسرا که زیرشکنجه بعثیها تحت فشار بودند، در برابر عملیات روانی منافقین کم آوردند و به امید اینکه با رفتن به پادگان اشرف به کشور بازخواهند گشت، به آنان پیوستند.
هادی شعبانی یکی از اعضای جداشده سازمان در کتاب خاطرات خود با عنوان "سازمان مجاهدین از شعار آزادی تا مزدوری و جاسوسی" نوشته است: «اسیران جنگی که در اردوگاههای عراق وضعیت خوبی نداشتند و مورد اذیت و آزار سربازان عراقی قرار داشتند مسئولین سازمان به آنان میگفتند ما عملیاتی در پیش داریم اگر به ما ملحق شوید بعد از پیروزی آزاد خواهید شد. تعداد کمی از اسرا به اشرف آورده شدند که بعضی از آنان در عملیات کشته و یا تعدادی فرار کردند.»
جواد کامور بخشایش از پژوهشگران تاریخ معاصر در این رابطه گفته است: «در فروغ جاویدان حدود سه هزار نفر از نیروهای سازمان از بین رفته و رجوی با اجازه صدام وارد این فاز شد که کمبود نیروی خود را از اسرای ایرانی تأمین کند. بهعنوان مثال اسیری بعد از سه سال و نیم اسارت جذب منافقین شد. او امروز بهعنوان شاهد عینی تمام رویدادهای داخل اردوگاه اشرف را بیان میکند. به او گفته شده بود "ما شما را از این اردوگاه برده و تسهیلات خوبی برایتان فراهم میکنیم، اگر هم پسند نکردید مجدداً شما را به اردوگاه بازمیگردانیم." درحالی که این اتفاق نیفتاد. این شخص اعتراف میکند که 14ــ13 سال از بهترین سالهای عمرش را در پادگان اشرف گذرانده است. او یک بار اقدام به خودکشی کرد اما از مرگ نجات پیدا کرد و به این دلیل یک سال در زندان ابوغریب زندانی شد. بعد از حمله آمریکا به عراق با شرایط نامطلوبی به ایران بازگشت.»
منافقین در برخورد با اسرای ایرانی به دنبال دو هدف بودند. نخست اینکه از آنان برای رژیم بعث عراق کسب اطلاعات کنند و دوم اینکه از بین اسرا، نیرو جذب کنند. فریب و شکنجه روحی دو روش منافقین برای دستیابی به این اهداف بود.
چهرههای اصلی سازمان مجاهدین خلق با حضور در اردوگاههای عراقی برای اسرا سخنرانی میکردند که در بسیاری از خاطرات آزادگان به این موضوع و همچنین حضور شیخ علی تهرانی در اردوگاهها اشاره شده است. افراد درجه یک سازمان با دادن وعده و وعید تلاش میکردند اسرا را به خود جذب کنند و اگر موفق نمیشدند با تاکتیکهای شکنجه روانی تلاش خود را ادامه میدادند.
یکی دیگر از اقداماتی که اعضای سازمان علاوه بر انتشار اخبار کذب از ایران برای تضعیف روحیه اسرا انجام میدادند، سانسور نامههای اسرای ایرانی بود. آنان به دلیل آشنایی به زبان فارسی، در نامههای اسرای اردوگاهها دست میبردند و مطالبی نادرست و غیرواقع اضافه میکردند.
نفرتآمیزترین کاری که از نگاه اسرا توسط منافقین انجام میگرفت، لو دادن محل اختفای وسایل اسرا (همچون رادیو، قلم، کاغذ و...) توسط منافقین بود که در پی آن، ماموران اردوگاه، اسرا را به شدت شکنجه میکردند.
نیروهای منافقین یک برنامه رادیویی و تلویزیونی هم تهیه و اسرا را مجبور میکردند تا به آن برنامه نگاه کنند. اسرا اسم این برنامه را سیمای خیانت گذاشته بودند.
منافقین از هر اقدام و روشی استفاده میکردند تا هم با کسب اطلاعات از اسرا به بعثیها خوشخدمتی کرده باشند و هم بتوانند تعدادی نیرو برای سازمان جذب کنند. در کتابهای خاطرات بسیاری از آزادگان از جمله کتاب "پایی که جا ماند" یادداشتهای روزانه سیدناصر حسینیپور به بسیاری از اقدامات منافقین در اردوگاههای رژیم بعث عراق اشاره شده است.
گرداورنده: محمد مهدی نوازان
نام استاد: استاد علی اکبر حسنوند