محمد رضا مشرف
محمد رضا مشرف
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

پیدایش پزشکی مدرن در هیاهوی تغییر ساختار های قدرت : زمینه های ایجاد پزشکی تشریحی - بالینی از دیدگاه میشل فوکو

?? پزشکی کلاسیک در قرن 17 و 18 که عمدتا مبنی بر رده بندی امراض بود، بر اساس شباهت های علائم بیماری هارا در دسته های جداگانه نسبت به هم قرار می‌داد و صرفا تمرکزش بر امور رویت پذیر بیماری ها قرار داشت. اما با تغییراتی که در اوایل قرن 19 به وقوع پیوست که بر خلاف تصور تاریخی معمول، فقط ناشی از پیشرفت علم تشریح نبود، پزشکی ناگهان تغییر چهره داد و تبدیل به علمی شد که اُبژه و وسیله شناخت خود را انسان قرار داد و از خود بیمار برای شناخت بیماری او استفاده کرد که البته این امر باعث پیشرفت های چشمگیری نیز در زمینه کنترل و درمان بسیاری از بیماری ها شد . عوامل دیگری نیز مانند اجتماعی شدن مقوله بیماری، تغییر اهمیت مفهوم سلامت در تعیین سیاست های دولت ها، تغییر ساختار بیمارستان ها و تخصصی شدن بخش های مختلف آن و تبدیل شدن بیماران به ابژه شناخت علم پزشکی در بیمارستان و... از جمله عواملی بودند که در قرن 19 زمینه پیدایش شکل جدیدی از علم پزشکی را فراهم کردند. علمی که به عقیده فوکو دیگر صرفا علمی خنثی نبود که خود را وقف بهبودی زندگی بشر کند. بلکه علمی بود که در کنار پیشرفت های چشمگیرش برای بهبودی بیماری ها، زمینه کنترل هرچه بیشتر جامعه و انسان هارا به واسطه دستگاه های قدرت مانند دولت ها و حکومت هارا فراهم می‌ کرد.

? این مسئله به بیان فوکو معلول تغییر کلی ساختار علم مدرن است و صرفا محدود به پزشکی مدرن نمی شود. در واقع پزشکی مدرن بخشی از نظام علم مدرن است که دیگر علمی خنثی و بی طرف نیست و ابزاری است برای اعمال قدرت و کنترل مداوم انسان بر طبیعت و دیگر انسان ها!. شاید با دانستن این ویژگی که فوکو به علم مدرن نسبت می‌دهد ابژه قرار گرفتن خود بیماران برای گسترش شناخت علم پزشکی مدرن با وضوح بیشتری قابل درک به نظر برسد.

?️ در پزشکی مبتنی بر رده بندی امراض (پزشکیِ انواع) بیماری مفهومی بود که از مجموعه ی ویژگی ها و علائم تشکیل شده است و بر اساس شباهت های این ویژگی ها هر بیماری در دسته های گوناگونی قرار می‌گرفت. یک نظام طبقه بندی امراض که روی صفحه کاغذ نقش می‌بست و مفهومی انتزاعی داشت. در این نوع پزشکی، بدن بیمار صرفا مکانی برای بروز نشانه های بیماریست و بیماری جایگاه مخصوصی در بدن انسان ندارد و می تواند از اندامی به اندام دیگر حرکت کند و وابسته به اندام خاصی در بدن انسان نیست . در واقع ویژگی های منحصر به فرد و مخصوص بدن بیمار که در پزشکی مدرن در نظر گرفته می شود، در پزشکی انواع به آن توجهی نمی شود و اینطور تصور می شد که توجه به جایگاه بیماری در بدن بیمار باعث انحراف از شناخت بیماری می شود. بنابراین در پزشکی انواع بدن بیمار صرفا یک واقعیت بیرونی بود و برای شناخت بیماری باید بدن بیمار و ویژگی های شخصی او را نادیده گرفت. 

? در قرن 18 با گسترش ساختار های بیمارستانی و تخصصی شدن بیمارستان ها، بستر پیدایش پزشکی بالینی فراهم شد. مرحله ای از پزشکی که دقیقا یک قدم قبل تر از پزشکی مدرن قرار دارد. در قرن 17 و قبل تر از آن، بیمارستان ها علاوه بر بیماران محل نگه داری افراد دچار جنون، فقیران و گدایان و حتی مجرمان بودند . اما در قرن 18 بر اساس تغییرات اجتماعی و تغییر سیاست دولت ها در قبال مفهوم سلامت جامعه و اهمیت آن در پیشبرد اهداف حکومت، بیمارستان ها تخصصی تر شده و فقط محل نگه داری بیماران بودند. در پزشکی بالینی اهمیت "نگاه" و "زبان" و ارتباط میان آن دو در آموزش پزشکی به موضوعی محوری تبدیل شد. یعنی دانشجویان پزشکی باید با مشاهده دقیق و نگاهی جامع، از گذر گاه بدن بیمار و عوارضی که بیماری در بدن ایجاد می‌کند، به امر آموزش بپردازند و بتوانند آنچه را که می بینند به زبان آورند و بتوانند امر رویت پذیر را به امر قابل بیان تبدیل کنند. 
☠️ اما یکی از دلایل اصلی گذار پزشکی از حالت بالینی صرف به پزشکی مدرن، پیدایش علم تشریح و آسیب شناسی تشریحی(پاتولوژی) بود. پیدایش علم تشریح باعث شد که نگاه مشاهده گر پزشکی بالینی، از علائم رویت پذیر بیماری ها و سطح بدن به درون بافت ها و اعضای بدن معطوف شد و در واقع یک رابطه علّی بین علائم و نشانه های بیماری با آسیب اندام های بدن که بیماری ایجاد می‌کند، بر قرار کرد. اینگونه بود که پزشکی بالینی جای خود را به پزشکی تشریحی - بالینی داد. چنین شد که مفهوم بیماری، که در پزشکی انواع جایگاه مشخصی در بدن انسان نداشت و صرفا مفهومی انتزاعی بود که در قالب دسته بندی های روی کاغذ نقش می بست، به درون فضای سه بعدی بدن راه یافت و با جسم بیمار پیوند خورد. 

? یکی از تغییراتی که در پزشکی مدرن در مفهوم بیماری ایجاد شد تبدیل شدن بیماری به امری پوزیتیو بود. در پزشکی پیشامدرن بیماری امری سلبی بود، یعنی بین مفهوم سلامت و بیماری، این سلامت بود که بیشتر مورد توجه بود و بیماری به معنای عدم وجود سلامتی بود. اما در پزشکی مدرن این رابطه واژگون شد و بیماری در مرکزیت توجه قرار گرفت و ایندفه سلامتی بود که در عدم وجود بیماری معنا می شد . 
✔️ از دیگر تغییراتی که در پزشکی تشریحی - بالینی در فهم بیماری ایجاد شد این بود که دیگر در پزشکی مدرن مرگ پایان بیماری نبود. بلکه با مرگ افراد تازه شکافتن اجساد آنان شروع می شد، برای یافتن محل آسیب بیماری درون بدن و نوع آسیبی که در بافت ها ایجاد می کند. مسئله ای که در پزشکی کلاسیک جایگاهی نداشت و تصور نمی شد که بررسی اجساد بیماران پس از مرگ بتواند به درک بهتری از بیماری کمک کند. 
✒️ مهمترین تحولی که در ساختار بیمارستان طی پزشکی مدرن ایجاد شد آن بود که بیمارستان از آن به بعد صرفا محل درمان بیماران نبود. بلکه بیمارانِ بیمارستان به ابژه شناخت و آموزش علم پزشکی بدل شدند. یعنی مکانی که هم امکان آموزش و تجربه دانشجویان را از طریق مشاهده کیس های بیشمار فراهم می کرد، و هم بستر پیشرفت در تولید علم پزشکی را از رهگذر مشاهده کیس هایی که حاوی بیماری های جدید یا خاص بودند را ایجاد می نمود. به بیان فوکو این مسئله ریشه در مسائل گوناگونی داشت از جمله تغییر ساختار های سیاست، اهمیت یافتن مفهوم سلامتی جامعه نزد ساختار های قدرت برای کنترل جامعه و همچنین نفوذ ساختار های قدرت در نظام سلامت و پزشکی، بعد از شروع مدرنیته در قرن 18. او این تغییر بزرگ در بیمارستان را به نوعی قرار داد بین ساختارهای قدرت و بیماران و نیازمندان تشبیه کرد. بیماران در ازای درمان بیماری خود در بیمارستان با هزینه ای ناچیز، جسم خود را ابژه ای برای آموزش و گشایش علم پزشکی قرار می دهند 

? اینگونه بود که در اوایل قرن 19 چهره پزشکی به کلی تغییر کرد. در آینده سعی می‌کنیم که بیشتر به ویژگی های پزشکی مدرن بپردازیم و مفاهیمی مثل بیماری، مرگ، درد، حقوق بیمار، آموزش پزشکی و... را در پزشکی مدرن بررسی می‌کنیم. همچنین ورود تکنولوژی و فناوری های نوین مانند هوش مصنوعی به پزشکی مدرن را، از منظر چالش های اخلاقی و فلسفی بررسی می‌کنیم. پس با ما همراه باشید. 
منابع
1. تولد پزشکی بالینی / میشل فوکو / ترجمه فاطمه ولیانی
2. ابتنای علوم انسانی بر پزشکی بالینی / علیرضا منجمی

میشل فوکوپزشکی مدرن
دانشجوی پزشکی علاقه مند به فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید