الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

از ماست که برماست :الیاس امیرحسنی

در این زمانه نه در هر زمان خزف بالا نشین می شود و گوهر و مروارید در قعر دریا نا پدید می گردد .

استاد سید علی اصغر موسوی چهار حدی از آن گوهرهای نابی است که قدرش ناشناخته مانده است .

نظریه پرداز شعر آیینی دلی دردمند دارد و سخنانی پرسوز که آتش به وجدان هر انسانی می اندازد که کمی شعور دارد و چیزی می فهمد .وقتی سخن می گوید دست به نقاطی می گذارد که انسان می گوید چرا من از این موضوع غفلت داشته ام و چرا من به فکر این مسائل نبوده ام؟

استاد موسوی که عمرش را در محضر علمای قم و در شهر اندیشه و قیام گذرانده است و در بیشتر محافل ادبی و همایش ها و کنکره ها حضوری فعّال داشته است از این که ما و دوستانمان در مرحله ی آماتوری مانده ایم و اگر نود سال هم عمر کنیم حرفه ای و حتّی نیمه حرفه ای نمی شویم گله مند است .

او از کسانی هم که بی خود و بی جهت نامی در نام ها و سری در سرها در آورده اند و شاید با نسبتی که با نظام و حضرات حکومتی به هم رسانده اند نامشان بر سر زبان ها و تمام تشویق ها و تایید ها و جایزه ها و سکه ها و تابلوها مال آن هاست با بغض و نفرت یاد می کند و الحق که حق دارد .

استاد موسوی که به نظر بنده استوانه ی ادبی منطقه ی ساوه و زرندیه و خرقان در حال حاضر است و چون او در تمام اندیشمندان و بزرگان و نویسندگان منطقه نداریم از این که وجودش بلا تاثیر مانده است و کسانی یافت نمی شوند که دانسته ها و آموخته هایش را به آنان بسپارد با حسرت یاد می کند آری استاد : در جایی که مولانا فریاد بیاورد : مردم اندر حسرت فهم درست باید بگوییم : زمانه به مردم نادان دهد زمام مراد

تواهل دانش و فضلی همین گناهت بس

استاد موسوی از این موضوع که مردم ما داشته های خود را فراموش کرده اند و در حالی که دماوند را دارند مدام از اورست یاد می کنند . در حالی که قائم مقام فراهانی را دارند از برناد شاو و دیگران سخن می گویند به خو دمی پیچد . او از نقشه های غرب می گوید و همین آونگ هایی را که در زمان امتحانات در اختیار دانش آموزان ما قرار گرفته است تا از درس خود غافل بمانند و توپ ها رابه هم بکوبند و اعصاب دیگران را به هم بریزند را از همین نقشه ها می داند و کیست که به این مسائل توجه کند ؟

باز هم باید به حافظ پناه ببریم که فرمود :

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

استاد می خواهد کانون ادبیات خرقان فعّال گردد .شوری ،شعوری ، حرکتی در میان لااقل وبلاگ نویسان منطقه به وجود آید . خودمان را جدی بگیریم . در عرصه ها حضور پیدا کنیم و نگذاریم آن چه ما کاشته ایم دیگران درو کنند . و ای کاش این آرزوی استاد عملی می شد . باید بگوییم استا دعزیز به قول شما گرگ بالون دیده بسیار است اگر ما بخواهیم خود را علنی کنیم ما را خواهند درید و لی اگر خاموش نیز بنشینیم گناه است . بنده نیز از دوستان وبلاگ نویس تقاضا دارم کمی با شجاعت آمیخته با سیاست نگذارند مواریث فرهنگی ما را دیگران به نمایش گذارند و از مواهب آن برخوردار گردند و صاحبان اصلی این فرهنگ تماشاگر باشند .

این مقاله برداشتی بود از گفتگوی تلفنی جناب استاد با این بنده که ای کاش این مطالب  جوانان خرقانی را به خود بیاورد تا بیشتر به فکر منطقه و فرهنگمان باشیم . بنده نیز تا آن جا که مقدور است از خدمتگزاری دریغ نخواهم  کرد .

در پایان برای استاد بزرگوارمان آرزوی سلامتی می کنم و امیدوارم بیشتر از پیش از وجودشان بهره ببریم .الهی آمین

ازماستبر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید