منم آن برگ پاییزی
چه تقدیر غم انگیزی
چه خوب ای دخت پاییزی
که در من عشق می ریزی
هوا سرد است می ترسم
زدست باد می لرزم
مر ا له می کند پاها
بگو آخر توهم چیزی
مرا کاش آهویی می خورد
وطوفان تا هوا می برد
خدا دست توام می سپرد
که تا بامن بیامیزی
در آخر خاک خواهم شد
وخاک باغ خواهم شد
وخاک تاک خواهم شد
به رنگ سبز رنگم کن
بیا که رنگ آمیزی
رنگ آمیزی