توکه آمدی قلب من شاد شد
به مانند یک باغ آباد شد
تو که آمدی شوق من شد زیاد
وروحم کبوتر شد،آزاد شد
تو که آمدی خنده آمد لبم
تنم شد جوان مثل داماد شد
تو که آمدی در رگم جان دوید
به علم نظر دیده استادشد
تو که آمدی حال من خوب شد
زمستان جانم چوخردادشد
توکه آمدی شب چه آرام شد
چه زود وسریع صبح بامداد شد
توکه آمدی اخم کردی به من
دگررفت الیاس و صیاد شد