الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

حاجی جعفر امیرحسنی (میرزا جعفر ) از گذشته می گوید :الیاس امیرحسنی

حاجی جعفر نوه ی مرحوم حاجی محمد – در شعر رازقان از او به عنوان خان ده نام برده ایم – و پسرحاج حسن است . او متولد 1302 است یعنی هم اینک 86 سال سن دارد که برایش از خداوند متعال طول عمر آرزومندیم .تابستان امسال فرصتی دست داد تا به خاطرات ایشان از گذشته گوش دهم . ایشان جریان مرافعه ی رازقان با بلوبند را برایم شرح دادند . قضیه از این قرار بوده است که جناب آقای شهیدی که فردی ساوه ای بوده اند زمین هایی را که رازقانیان در آن جا کشت و کار می کرده اند از محمد خان امیر حسینی خریداری می کند .بلوبندی ها ادعا داشتند که این زمین ها مال آن هاست اما رازقانیان این زمین ها را شخم می زنند و تخم می پاشند .از آن طرف بلوبندی ها جار می کشند و از این طرف رازقانی ها .دو طرف در مقابل هم قرار می گیرند و عده ای از سادات و بزرگان مانع درگیری می شوند . شجاعی سربازانش را می فرستد .شجاعی رئیس پاسگاه آن زمان بوده است و فردی ظالم و بد مست بوده است .او هم از بلوبندی ها طرفداری می کرده است و خواهان این بوده است که دعوایی رخ بدهد و او در این ماجرا اسب خود را بدواند .شجاعی چند نفر از رازقانیان را به پاسگاه می آورد و نگه می دارد .حاجی جعفر بامرحوم مشهدی شوزب بهرامی تصمیم می گیرند به ساوه بروند بااین تصمیم حاج حسین عموی حاجی جعفر مخالف بوده است . شجاعی ده نفر از رازقانیان را به پاسگاه می خواند  . ماه رمضان بوده است و رازقانیان روزه .شجاعی نسبت به رازقانیان بی احترامی و بی ادبی می نموده است . حاجی جعفر می گوید ما روزه ایم و گلو و دهانمان خشک است پس هر چه می خواهی بگو .شجاعی می گوید نه بابا می خواهید بگویم از خانه برایتان افطاری بیاورند . همین حرف حاجی جعفر باعث می شود که آن ها را آزاد کنند .به هر حال حاجی جعفر و مشهدی شوزب بهرامی راهی ساوه می شوند با پای پیاده .در چمران (چمریم ) به خدمت محمد خان امیر حسینی که زمین های کهک و کا لانا را به رازقانیان و شهیدی فروخته است می رسند و شرح ماجرا می کنند . محمد خان پذیرایی می کند و قرار می شود نماینده و حکمی بفرستد و ماجرا فیصله بیابد . حاجی جعفر و مشهدی شوزب به ساوه می روند . به منزل حاج ابراهیم امیر حسنی که معاون وقت اداره ی پست و تلگراف ساوه بود وارد می شوند . حاج ابراهیم وقتی جریان را می شنود می گوید چرا دیر آمدید و قرار می شود به عبدل آباد بروند خدمت میر حسن خان امیر حسینی که عموی صادق خان امیر حسینی بوده است وبارازقانیان مراوده و تفقد داشته است . میر حسن خان می گوید شرح شکوا را به گروهان ساوه بنویسید . اینان به گروهان می روند اما با نفوذ و وساطت میر حسن خان هم کاری از پیش نمی رود .حاجی جعفر بر می گردد و در گردنه های بی جی گرد به رازقان به چند نفر از رازقانیان می رسد که به دستور شجاعی راهی ساوه شده اند . حاجی جعفر با اینان بر می گردد . هر چند نام حاجی جعفر و مشهدی شوزب در لیست ده نفره ی شجاعی هست اما اینان در جمع این افراد غایب محسوب می شوند و همین امر باعث می شود که وقتی اینان در ساوه بازداشت می شوند بتوانند به آنان کمک کنند .دو شب در بازداشتگاه می مانند و دادگاه تشکیل می شود و شهیدی اعتراف می کند که به تحریک بلوبندی ها پایش به دعوا کشیده شده است و زمین ها را نمی خواهد و با لا خر ه رازقانیان علی رغم نا مردی های شجاعی پیروز می شوند .


میرزاجعفر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید