ویرگول
ورودثبت نام
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
خواندن ۲ دقیقه·۱۸ روز پیش

رازقان وخاطراتش۱۷:الیاس امیرحسنی

.
اا═.🍃 .════════╔
     رازقان و خاطراتش۱۷
اا════════.🍃.═╚

می ترسیدم خاطره ی دختر عمویم را بنویسم ،فرزندانش بخوانندو ناراحت و غمگین شوند اما گفتم شاید با نوشته ی من یاد ونام او در خاطرها زنده شود و دل هایی برای او از خداوند بزرگ طلب رحمت کنند .
مرحوم پدر ما، دوبرادر و یک خواهر داشت .مرحوم مستعلی عموبرادربزرگشان  تعزیه خوان بودکه صاحب فرزند نشد ودر جوانی دراثر بیماری از دنیا رفت .
برادر دیگرشان مرحوم مختارعموکه در تمام عمر با برکتش شب ها ی عاشورا حلیم بار می گذاشت و حلیمش زبانزد بود ،صاحب دوفرزند شد،یک پسر که محمود عمواست ویک دختر که گل بهار (فاطمه)بود.
گل بهار یک دختر پرانرژی و شوخ وشنگ و خنده رو بود والبته ماجراجو هم بود .هم سریع دوست می شد و مهربانی می کرد وهم زود قهر می کرد و دعوا راه می انداخت .
دوستانش می گویند:" یک روز باهم جمع شدیم و وسایل چایی بردیم درباغ تا چایی بگذاریم یکی از همراهان در چای گلبهار قند انداخت واو چای داغ را به صورت او پاشید و صورتش سوخت هرچه باآب سرد شستیم فایده نداشت ومجبور شدیم به دکتر ببریم و پماد بگیریم تا سوزشش بیافتد ."
گل بهار با همین روحیه ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد و زندگی پر فراز و نشیبی را از سرگذراندو زندگی اش به طلاق منجر شد .
بعد از طلاق هم آن روحیه ی شاد و خنده های بلند با او بود اما بارِ روانی طلاق و جدایی از فرزندان اورا افسرده کرده بود .
مسجد بالای رازقان در کنار خانه ی مختار عمو بود
ودرایام ماه مبارک رمضان و ماه محرم نماز جماعت تشکیل می شد .مرحوم گل بهار هم در نماز جماعت شرکت می کرد اما  بعضی اوقات هنگام رکوع  صف نماز جماعت را هل می داد وخانم ها روی هم می افتادندوباعث به هم خوردن نماز وسروصدای مردم می شد و هرچه مرحوم اقدس زن عمو می گفت :"بالام جان ائلمه ،قیزیم جان بو ایشی گورمه "
یعنی بچه جان نکن ،دخترم این کار را انجام نده ،فایده نداشت .
گل بهار در یک روز بهاری آزرده از دنیا به سوی آسمان پرواز کرد و رفت .
روحش شاد .
اگر دوستان مرحوم گل بهار خاطراتشان را بفرستند می توانم کاملترش کنم.
🌺❤️☘🌿🍀🌸

ماه مبارک
۱
۰
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید