ویرگول
ورودثبت نام
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
خواندن ۵ دقیقه·۳ روز پیش

رازقان وخاطراتش۲۷:الیاس امیرحسنی

.
اا═.🍃 .════════╔
     رازقان و خاطراتش۲۷
اا════════.🍃.═╚
از در آهنی یک ونیم متری که رد می شدی ،پنج شش پله به پایین می خورد و می رسید به یک محوطه ی بزرگ شش ضلعی که رخت کن حمام خزینه بود .
هر کدام از این اضلاع شبیه یک سن تئاتر بود ؛هرکس می آمد به اختیار یکی ازاین اضلاع را انتخاب می کرد و کفش هایش را در می آوردو به بالا می رفت ،بقچه اش را زمین می نهاد و لباسش را در می آورد ،لنگش را می بست و تاس و کیسه و لیف و نشورش را بر می داشت و به سوی حوض بزرگ وسط محوطه ی رخت کن حرکت می کرد .
این حوض هم بسیار زیبا و باآبی بسیار زلال وسرد در وسط محوطه ی رخت کن قرارداشت .
بعضی ها برای آن که آب به گوششان نرود ابتدا
انگشتی به آب حوض می رساندند وگوششان را نمناک می کردند.
بعضی ها هم وضوی نماز صبحشان را می آمدند با آب این حوض می گرفتند و می رفتند در مسجد نمازشان را می خواندند.
سقف محوطه ی رخت کن به صورت گنبدی طاق زده شده بود و از وسط نورگیری نور محوطه را تامین می کرد .
درگذشته ها درگوشه ای بشکه ای تعبیه کرده بودند ورویش سبدی نهاده بودند که برای حمامی نان می آوردند وروی سبد می چیدند .
بعد باید از دری به قسمت اصلی حمام که محل شست وشو بود وارد می شدیم ،موقع وارد شدن حوض کوچکی هم زیر در بود که موقع وارد شدن و خارج شدن پاها با آب سرد تماس پیدا می کرد و حتما دلیلی علمی داشت ؛مثلا می گفتند این کار از سرما خوردگی جلوگیری می کند .
وقتی وارد محوطه ی شست وشو می شدی ،یک زمین وهشتی سیمان شده ی بزرگ زیر پا بود که گاهی چون زیرش تون حمام قرار می گرفت آن قدر داغ می شد که نمی شد نشست،اینجا هم سقفش گنبدی شکل بود و از وسط نورگیر داشت،وچون بخارات آب روی سقف می نشست گاهی قطرات سرد آب روی افراد می افتاد .
روبه روی محل شست و شو خزینه قرار داشت که مانند یک حوض بزرگ ساخته شده بود و تقریبا یک یا یک ونیم متر عمق داشت که پر ازآب بود و سلیندر های مسی وفلزی درآن تعبیه شده بود که با آتش تون حمام گرم وداغ می شد وآب خزینه را گرم می کرد چنان که
گاهی آب  به نقطه ی جوش می رسید و هرکس واردش می شد مثل لبو سرخ می شد .
درموقع های عادی مردم وقتی وارد حمام می شدند از سکوی خزینه بالا می رفتند وارد خزینه می شدند و حسابی که خیس می خوردند پایین می آمدند
ودر قسمت بزرگی که نشیمن  وهشتی بود وبرای شست وشو بود
کار کیسه کشی و لیف کشی را انجام می دادند ،باتاس به سر همدیگر آب می ریختند همدیگر را مشت و مال می دادند و صابون می زدند و باز برای بار آخر وارد خزینه می شدند و خود را می شستند وغسلشان را انجام می دادند و از حمام خارج می شدند .
درکنار خزینه هم یک اتاق متعفن بد بو بود که کسانی که می خواستند موهای زاید بدن را ازبین ببرند با نوره آن جا می رفتند و کارشان را انجام می دادند.
اما محبت و عشق ومهربانی جاری وساری بود ،کوچکتر ها به سر بزرگتر هاآب می ریختند وبعد مشت و مالشان می دادند ،سپس به سرشان صابون وبه بدنشان لیف می کشیدند وبا کمال احترام راهی خانه شان می کردند ،گاهی بزرگترها هم برمی گشتند ،همین کار را با جوانترها انجام می دادند .
به کسی که حمام را می گرداند ،روشن وگرمش می کرد ،حمامی (حامام چی )می گفتند،ازکسانی که در رازقان این وظیفه را عهده دارشدند می توان از مرحوم عباس دلسوز،مرحوم قربانعلی امیرحسنی ،مرحوم کمند امیرحسنی،مرحوم قربان خاکپور ،مرحوم اصغرگلرخ و مرحوم اسکندر امیرحسنی را  نام برد .
به حامام چی ها حق داده می شد که مقداری گندم و جو و یا نان بود .
تون حمام در سمت رودخانه بود که به وسیله ی هیزم وبعد ها به وسیله ی نفت سیاه روشن می شد و از طریق سیلندر هایی فلزی که در خزینه قرار داشت آب حمام گرم می شد .
پشت بام حمام کاه گلی بود و تقریبا یک متر از سطح زمین بلندتر بود ودیوار کوتاهی نیز داشت که معمولا جوان ها روی دیوار می نشستند .
جمعه ها حمام پر از شاگرد مدرسه ای ها می شد که باید شنبه تمیز و مرتب به مدرسه می رفتند .
بچه ها اگر شلوغ می کردند مورد اعتراض حمامی ها قرار می گرفتند و گاهی با تاس کتک می خوردند گاه نیز بچه ها درحمام لیز می خورند و به زمین می افتادند .

مادرم می گوید :"یک بار که اکبر بچه بود مثلا ،چهار پنج سالش بود به حمام برده بودمش،اورا شست شو دادم وبه قسمت رخت کن بردم تا خودم هم بدنم را آب بکشم بیایم وقتی برگشتم دیدم کل بدن اکبر را خون برداشته است ،نگو افتاده است وسرش شکسته است .دست وپای خودم را گم کردم ،می خواستم فریاد بزنم اما خودم را کنترل کردم ؛
کسی هم در حمام نبود ؛کنار در خروجی آمدم به خواست خدا دو تن از دختران کربلایی زبیده عمه پیدا شدند آمدند،گفتم فدایتان بشوم کمی از تارعنکبوت که ما شیطان پرده به آن می گفتیم پیدا کنید ،بیاورید تا روی شکستگی سر اکبر بگذارم تا خونش بند بیاید ،آن ها هم زحمت کشیدند ،پیدا کردند آوردند و بدن اکبر را دوباره شستم و به خانه آمدیم .
گاهی بین حمامی ها بامردم درگیری هم ایجاد می شد که مثلا مرحوم کمند عمو ،با مرحوم علی آقا تورانلو دعوایشان شده بود و بچه های محل ما ادایشان را در می آوردند.
حمام از یکی دوساعت قبل از اذان صبح باز می شد تا طلوع آفتاب در اختیار مردان بود و از طلوع آفتاب تا ساعت پنج و شش بعد از ظهر نوبت خانم ها می شد باز از غروب تا یازده ،دوازده شب در اختیار آقایان قرار می گرفت .
افسوس که این حمام را را از روی زمین برداشتند و یکی از یادگارهای گذشته را ازبین بردند.


❤️🌺☘🌿🍀🌸

درحمام لیز می خورند و به زمین می افتادند .

آب سردآب
۲
۱
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید