.
اا═.🍃 .════════╔
رازقان و خاطراتش۳۲
اا════════.🍃.═╚
در سالهای پایانی حکومت احمد شاه قاجار به دلیل بی کفایتی حاکمان ، اکثر ولایت و آبادی های سرزمین عزیزمان ایران دچار ناامنی شده بود و چپاول سرتاسر کشور رافراگرفته و راهزنان به کاروان ها حمله و اموال مردم راچپاول می کردند مادربزرگم تعریف می کرد :"در زمانی که دختر بچه ی کوچکی بودم خبر دادند که راهزنان قصد حمله به روستاهای اطراف از جمله رازقان را دارند بنابر این بزرگان ده تصمیم گرفتند بخاطر اینکه زنان و دختران و نوامیس مردم از تعرض دزدان در امان باشند روستا خالی شودو همگی به دامنه ی کوه بزرگ پناه ببرند."
مادربزرگم می گوید": من که دختر بچه ی کوچکی بودم دیدم که سواران به تاخت وارد روستا شدند و ما نیز از بالای کوه نظاره گر ورود آنان بودیم بعد از غارت منازل مردم و چپاول از روستا خارج شدند و ما بعد از چند ساعت به ده بازگشتیم."
در اینجا خاطره ی مادر بزرگ پایان می یابد اما
لازم به یاد آوری است که این خاطره واریانت ها یعنی شبیه ها و روایت های دیگری هم دارد :"
روایت دیگر می گوید درآن زمان بزرگ رازقان مرحوم حاج محمد امیرحسنی بوده است ،دستور می دهد مردم به کوهپایه بروند اما قبل از آن هرچه نان و خوراک وگوسفند پرواری دارند در جایی جمع کنند .
وقتی دزدان و غارتگران به رازقان حمله می کنند حاج محمد جلوی پایشان قربانی سر می برد و آن ها را به خانه دعوت می کند .دیگ های غذا آماده می شود و از آنان بسیار با احترام پذیرایی می شود
رییس دزدان هم هرچه داشته است به حاج محمد می بخشد یا به امانت می گذارد و می رود ومردم با هلهله و شادی به خانه ی خود برمی گردند .
البته روایت های دیگر را همشهریان می توانند بفرستند .
خاطره :آقای کریم قباد
بازنویسی :الیاس امیرحسنی
❤️🌺☘🌿🍀🌸