یک درد کهنه،یک زخم عمیق،از رنجی که سال ها از آن می گذرد،چه می توان گفت چه می توان نوشت.
این درد کهنه،این زخم عمیق،قرن هاست که به جان بشر نشسته است.نه مداوای طبیب کارساز است نه وحی و امید.
این درد دیگر خانگی شده است،این زخم دیگر جزام شده است نه می کشد ونه نمی کشد.
من می گویم زخمی که حافظ را از پا انداخت همین زخم بود.
من می گویم دردی که عطار را به کشتن داد همین درد بود.
من می گویم امیر کبیر را همین زخم به باغ فین کشانید.
بگذار فراتر بروم وبگویم فرق علی را همین زخم شکافت.
من می گویم 250000 جوان رشید ایرانی را همین درد به مسلخ شهادت کشاند.
این زخم امروزی نیست،دیروزی نیست،از زمان علی یا شاید پیشتراین زخم بر جان بشر نشسته است،این زخم در میان ایرانیان آشناترین زخم ودرد است،اما دریغ وافسوس وهزار وا اسفا که درمانی ندارد.
این درد از سرطان بدخیم تر است.
این درد از سل قوی تر است.
این زخم از زخم شمشیر کشنده تر است.
این زخم نه تنها بر جان انسان می نشیندبلکه جامعه را هزاربرابر بیشتر بیمار می کند،به اجتماع بیشتر آسیب می زند،مملکت را بیشتر به منجلاب می کشاند،این دردجامعه را فرو می پاشاند،این زخم زخم بی درمانی است،این درد درد هولناکی است.
این مرض،این درد،این رنج،این سرطان،درد ریا وتزویر است.
زر وزور وتزویر سه واژه ای بود که مرحوم دکتر شریعتی از آن ها بسیار گفت اما افسوس که کس نشنید ویا برعکس شنید.
ما دچار درد تزویریم،دورویی،تظاهر،عوام فریبی:
ای درونت برهنه از تقوا
کز برون جامه ی ریا داری
سعدی
خواستیم تظاهر کنیم که مسلمانیم وبا فساد و بی حجابی وشرابخواری مخالفیم،انقلاب کردیم،و اینک چنان غرق در فساد و تباهی و اختلاس و رشوه و دزدی و بی ناموسی شده ایم که می گوییم هزاربار درود بر فساد زمان شاه.
مملکت را سپردیم دست کسانی که از اسلام یک من ریش داشتندوهزاران من طمع و بخل و حسد وکینه واز دانش مثقالی در چنته نبودشان.
ریا وتزویر پدر ملت را در آورد. پدر مملکت را هم در خواهد آورد.
نمی دانم این زخم عمیق،این درد کهنه،آیا درمان شدنی است.
چهل سال است که تمام شئوناتمان غرق در این درد وزخم است.
چه می توان گفت از این درد،چه می توان نوشت از این زخم.....
باید به حافظ پناه ببریم وبا ابیات حکیمانه ی او روح زخمی خود را التیام ببخشیم.
حافظا می خور و رندی کن وخوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را