امشب بالشم را
با اشک تر نمودم
دیدم که در خیالم
استاد عرب نشسته
در انتظار دلبر
گفتم سلام استاد
ای کاش زنده بودی
تا تسلیت بگویم
درماتم رفیقت
روی مهت ببوسم
گفتا برو حسودک
باید که رسم یاری
از ماه ویار پرسی
او بود ماه ومن یار
بودم در انتظارش
امشب ولی من او را
این جا بغل نمودم.