تابه این سن که رسیده ام ،دوست ها داشته ام و عشق ها ورزیده ام .بعضی ها رفته اند و تنها جای پاهایی در قلبم به یادگار گذارده اند و الحمدلله بسیا ری هم هستند و از پرتو محبت و مودت آنان زندگی را می گذرانم .
اگر بیتی می گویم ،اگر غزلی می سرایم اگر قلم به دست می گیرم برای وصف همین دوستی ها و عشق ورزی هاست وگرنه مارا چه به سالک راه حق بودن و برای او سرودن.
اما اگر دوستی شعر مرا بخواند ،پاره ای از آن را در وصف خویش خواهد دید و پاره ای دیگر را نه .
وقتی من شعر می گویم ،چشم غزل را از یاری به وام می گیرم خال غزل را ازیاری دیگر.گیسو از یکی و لب لعل از دیگری .غزل من وصف همه ی آنان است .شعر من وصف آهوانی است که مرا صید خویش کردند و به راه خویش رفتندو مرا در زندان تنهایی و خیال پردازی رها کردند .
کو تا زمانی که از این وادی کثرت به در آییم وبه وادی وحدت قدم گذاریم.