در سینه ام از هر کسی گرد ملالی مانده است
از دوستان بی وفا نقش سوالی مانده است
از آشنایان صد دریغ از هم نوایان صد جفا
از همقطاران سفر پر جای خالی مانده است
از خوبرویان ناز و غنج از اوستادان طعن و قهر
از ثروت اندوزان غرور ازشیر یالی مانده است
از همکلاسان زیر آب از هم طرازان روی سر
از هرکه گویم یک نشان در این حوالی مانده است
دایم منم با خود به جنگ در فکر ابنای بشر
آخر چرا این چشم تر در خشکسالی مانده است
عشق و وفا بزم و صفا ،ای حیف حیف
خشکید این نخل وفا تنها خیالی مانده است
الیاس کم کن شکوه را آماده باش آهنگ را
برخیز خود را کن رها تا نای و حالی مانده است