از قدیم شنیدیم که میگن کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه!!
یک روزی دم کاخ سلطان محمود دوتا گدا می نشستن برا گدایی، یکیشون خیلی چاپلوس بوده و سلطان محمود و هرکسی رد میشدن این شروع میکرده تعریف و تمجید و یک سکه ای میگرفته اما اون یکی ساکت و اروم. بعد این گدای چاپلوس میگفته مگه زبون نداری یک چیزی بگو و سکه ای بگیر، میگفت : کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه.
یک روز خبر میرسه به سلطان محمود که وقتی به گدای چاپلوس کمک میکنه گدای ساکت همچین حرفی میزنه. سلطان محمود اعصبانی میشه و میگه یک مرغی سر ببرن و یکی از زمرد های با ارزش رو بزارن داخلش و صله بدن به گدای چاپلوس تا بفهمن سلطان محمود کیه.
قبل از اینکه مرغ رو ببرن برای گدای چاپلوس یکی از وزرا برای این گدا تکه ای بوقلمون کباب شده برده بودن و سیر از غذا بود. وقتی مرغ رو بهش میدن رو میکنه به اون یکی گدا و میگه از صبح چقدر گدایی کردی؟ گدا جواب میده 3 سکه. میگه 3 سکه خودتو بده به من تا این مرغ رو بدم به تو. مرد فقیر میگه نه نمیخوام، تو سیر شدی و نمیتونی این مرغ رو بخوری تا فردا هم که نمیتونی نگهش داری پس آخرش مجبور میشی بدی به کسی، اون وقت اگه دوست داشتی بده به من .در اخر مجبور میشه مرغ رو همینجوری بده به اون یکی. مرد فقیر اولین قطعه از مرغ رو که توی دهانش میذاره زمرد رو میبینه ، سریع زمرد رو توی جیبش میذاره واز خوشحالی بلند میشه به گدای چاپلوس میگه: رفیق! من میرم و شاید از فردا همدیگرو نبینیم، اما یادت باشه کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه!