امروز خانمی اومده بود کلاس ثبت نام کنه؛ خیلی دودل و نگران بود.
میگفت
وقتی جوان و پر انرژی بودم؛ شوهرم نمیگذاشت کلاسی ثبت نام کنم و بهانهاش هم این بود که آنچه زیاد است وقت است.
کل انرژی جوانیام را برای فرزندان و شوهرم خرج کردم تا به چشم او و دیگران، زن زندگی و خانمِ خانه باشم.
حال در چهارمین دهه زندگیم؛ فرزندانم از آب و گِل درآمدهاند و به اصرارشان تصمیم گرفتم زمانی را به یادگیری علایق خود اختصاص دهم.
اما شوهرم باز ساز مخالف زد؛ بهانه این سریاش این بود که سنی از من گذشته و سر پیری چرا میخواهم به دنبال علایقم بروم.
حالا میترسم؛ احساس میکنم برای شروع دیر است و دیگر برای من فایدهای ندارد.
فکر میکنم دیگر انرژی لازم برای فهم و یادگیری ندارم و همین باعث شده که با وجود تمامِ علاقهام نتوانم تصمیم قطعی جهت ثبت نام بگیرم.
با شنیدن حرفهایش بار دیگری زنگ اخطار در گوشم به صدا درآمد.
اینکه با چه کسی ازدواج میکنیم، فقط به عشق ختم نمیشود؛ باید آدمی باشد که بتوان کنار او رشد کرد، یاد گرفت.
مهم است کسی را انتخاب کنیم که به جای خاموش کردن شوقمان، شعله را بیشتر و سوزانتر کند.
همسرِ حامی، زمان را محدود نمیبیند؛ او میداند که شوق، سن نمیشناسد و هر کاری از دستش برآید، میکند تا تو را به سمت رشد سوق دهد.
انتخاب همسر، انتخاب مسیر است؛ در انتخاب آن دقت کنید!

کنید!