ترجیح میدم، به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل..?
سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره
نگاهش را از زمین گرفت و به آیینه داد .
با دیدن خودش جا نخورد چون میدانست خیلی داغون شده.
موهای مشکی بلند و پر پشتش شلوغش دورش را گرفته بود .
ریمل هایش زیر چشم هایش ریخته بود و پای چشمش سیاه سیاه بود اما سفیدی چشمانش همچو جامی شراب سرخ بود .
از نگاهش هیچ چیز را نمیشد خوند آن قهوه ای چشمانش سرد و تیره بود .
بدنش را روی زمین کشید و خودش را ب آینه رساند ، دستانش را به سمت گلویش برد و اشک در چشمانش حلقه زد .
دستانش شروع به لرزیدن کرد ، ترسیده و غمگین دستانش را پایین آورد ، اشک هایش سرعت گرفتند.
به سختی تن سنگین و رنجورش را بلند کرد و ب سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد .
صورتش را ک شست تازه متوجه گودی زیر چشم هایش شد .
با بلند شدن صدای قار و قور شکمش یادش آمد چند روزی میشود ک غذا نخورده است .
پوف کلافه ای کشید و به سمت یخچال کوچک گوشه اتاق رفت و درش را باز کرد .
یخچال عاری از هر چیز قابل خوردن بود ، بوی تیز میوه های کپک زده به مشامش رسید که حالش را بهم زد .
پلاستیک زباله ای برداشت و تمام مواد فاسد شده را دور ریخت ، حالا فقط یک آبمیوه استوایی مانده بود که تاریخ انقضایش فردا بود .
آبمیوه را برداشت و به سمت کیف پولش رفت و نگاهی ب درونش انداخت.
آنقدری پول نداشت که بخواهد برای خوراک خرجش کند ، خصوصاً الان ک بیکار بود باید پول هایش را ذخیره میکرد .
آن میوه های کپک زده را دوستش از بهترین میوه فروش خریده بود برای تبریک خانه اش ...
و بقیه خوراکی را ها هم بقیه افراد برای خانه اش آورده بودند .
نی را در آبمیوه زد و شروع کرد ب خوردن آبمیوه .
پس از کمی خوردن حالت تهوع گرفت ، معلوم بود که اینگونه میشود !
وقتی پس از چند روز گرسنگی سعی کنی با یک آبمیوه سر و ته قضیه را هم بیاوری نتیجه بهتر ازین نخواهد شد .
شانه اش را برداشت ، موهایش را با هزار بدبختی شانه زد و با کش رنگ و رو رفته ای موهایش را بالای سرش گوجه ای بست .
عینک گردش را برداشت و ب چشمش زد و لب تاب را روشن کرد و شروع کرد به نوشتن ....

مطلبی دیگر از این نویسنده
مار 🐍
مطلبی دیگر در همین موضوع
اثرات میوه و سبزی در رژیم غذایی
بر اساس علایق شما
ما چقدر هموطن نیستیم