ترجیح میدم، به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل..?
کودک درون :)
صدای تلپ تلپ دویدنش روی سرامیک ها به گوش میرسید
لپ هایش با هر حرکتش بالا و پایین میشد
مدام به اتاقی میرفت و اسباب بازی هایش را بیرون می آورد
کل آن خانه پر شده بود از عروسک ها و اسباب بازی های او
همین طور ک بازی میکرد و با لحن بچگونه صداهایی از خود در میآورد
فردی در آن طرف گوشه ای روی زمین سرد لمیده بود و به آن کودک پر سر و صدا نگاه میکرد
بچه گویا هنوز کل خانه را فتح نکرده بود ....
ب اتاق ناشناس رفت و دسته ای لباس با خودش به بیرون آورد
همانجا لباس هایش را کند و لباس دیگری بر تن زد
دوان دوان با ذوق ب سمت شخص رفت
+: شلام ، لباسم گشنگه ؟ تازه خلیدمش خعلی دوسش دالم
_:....
شخص دست هایش را مشت کرد
بچه دوباره به سمت لباس هایش رفت و لباس دیگری را پوشید و یکی از اسباب بازی هایش را برداشت و به سمت شخص رفت
+: میای با هم بازی تونیم؟
_: ....
+: چلا حلف نمیزنی ؟ صدا ندالی؟
_:.....
+: آهای با تو ام با من دوست ....
صدای کودک همزمان با صدای چکیدن خون قطع شد ...
سر بریده کودک روی زمین افتاده بود
صدا ها در گوشش میپیچیدند
#: بکشش
«: هاهاها اون ی بچه رو مخه نباید تو این خونه باشه
&: زود باش خفششش کن ، نباید کسی این بچه رو اینجا ببینه برامون بد میشه
و شخص خوشحال و در عین حال ناراحت ازینکه صدای بچه خفه شده جنازه آن را برداشت و با وسایلش به همان اتاق ناشناس برد و درش را قفل کرد ....

صدای تلپ تلپ دویدنش روی سرامیک ها به گوش میرسید
لپ هایش با هر حرکتش بالا و پایین میشد
مدام به اتاقی میرفت و اسباب بازی هایش را بیرون می آورد
کل آن خانه پر شده بود از عروسک ها و اسباب بازی های او
همین طور ک بازی میکرد و با لحن بچگونه صداهایی از خود در میآورد
فردی در آن طرف گوشه ای روی زمین سرد لمیده بود و به آن کودک پر سر و صدا نگاه میکرد
بچه گویا هنوز کل خانه را فتح نکرده بود ....
ب اتاق ناشناس رفت و دسته ای لباس با خودش به بیرون آورد
همانجا لباس هایش را کند و لباس دیگری بر تن زد
دوان دوان با ذوق ب سمت شخص رفت
+: شلام ، لباسم گشنگه ؟ تازه خلیدمش خعلی دوسش دالم
صدا ها شروع کردند ب زمزمه های زهرآگینشان
#: بکشش
«: هاهاها اون ی بچه رو مخه نباید تو این خونه باشه
&: زود باش خفششش کن ، نباید کسی این بچه رو اینجا ببینه برامون بد میشه
شخص بی اهمیت رو کرد سمت بچه
_: آره خیلی قشنگن ، خیلی خوشگل شدی بیا موهاتو برات درست کنم
+: نه صبل کن برم یه لباس دیه بیالم....
_: خیلی خب به نظرم اون دو تا اسباب بازیتم بیار
+: باچه
بچه دوباره به سمت لباس هایش رفت و لباس دیگری را پوشید و دوتا از اسباب بازی هایش را برداشت و به سمت شخص رفت
+: الان خوشمل شدم ؟!
_: آره خیلی ناز شدی ، حالا دوست داری موهاتو چجوری برات درست کنم ؟
+: میخوام مثل خلگوش موهام دوگوش باشه
_: حالا چرا خرگوش ؟
+: چون خلگوشا خِلی باهوش و نازن عین من !
_: تو از خرگوش بامزه تر و باهوش تری
+: واقعنی ؟
_: اره عزیزم
+: دوست من میشی؟
_: چرا که نه دوست بهتر تو کجا میشه پیدا کرد ؟
+: خا پس میای بازی تونیم ؟
_: بله بیا با هم بازی کنیم
و شخص و کودک تا ساعت ها مشغول بازی بودند ...

تصمیم با توست ، کودک را زنده نگه میداری یا میکشی ؟!
مطلبی دیگر از این نویسنده
نمیدانم!
مطلبی دیگر در همین موضوع
افسون آن صدای جادویی نخراشیده
بر اساس علایق شما
زنی که از مرز روزمرگیها عبور میکند