نگاهی به کتاب اتاق قرمز، برای چالش کتابخوانی طاقچه
سلام علکم سلام علکم، من آیدین هستم و چالش کتابخوانی طاقچه بهونه ای شد که دوباره دست به کیبرد بشم تا این بار راجب موضوع ترس، یه سری چیز میز بنویسم. یه بار سر کلاس بودیم، از استاد عزیزم رضا بهبودی، پرسیدم: ترس رو باید چه جوری بازی کنیم؟ جواب داد: ترس از نا آگاهی میاد، اونجایی که که نمیدونی قراره چه اتفاقی بیوفته ترس بهت حاکم میشه...
من سال ها بود که رمان ترسناک نخونده بودم. برای اینکه بهتون ثابت کنم با این سبک بیگانه نیستم، باید بگم اولین رمان ترسناکی که توی سن 8 یا 9 سالگی خوندم "طالع نحس" بود!!! نمیدونم برای رده ی سنی کودکان مناسب بود یا نه ولی به هر حال من خوندمش و از قضا بسیار لذت بردم و حتی بعد از گذشت 20 سال هنوز یادمه که از کدوم بخشش خیلی لذت بردم، "اونجایی که پرستار، خانم خونه رو میبره کنار پنجره و بهش میگه امروز روز خوبیه برای پرواز کردن! و بعد خانم خونه رو از پنجره ساختمون پرت میکنه پایین" :)
دومین کتابی که توی ژانر فانتزی و وحشت خوندم، سریه "قصه های سرزمین اشباح" از نویسنده ی بریتانیایی دارن شان بود. من این سریه 12 جلدی رو توی ایام راهنمایی خوندم و با این رمان عاشق دنیای خون آشام ها شدم و بعد ها توی دوران دانشجویی کتاب 4 جلدی "حماسه لارتن کرپسلی" رو مطالعه کردم که در واقع ادامه ای بود برای قصه های سرزمین اشباح از همین نویسنده.
بعد ها که روی آوردم به تماشای فیلم، از این مقوله که دور نشدم هیچ، بلکه نزدیک تر هم شدم. اولین فیلمی که تصادفن به تماشاش نشستم"مسیر انحرافی" بود. یه فیلم وحشتناک توی ژانر اسلشر که برای اولین بار به من ثابت کرد که قهرمان های داستان همیشه هم جون سالم به در نمیبرن و گاهی اوقات به بد ترین شکل ممکن سلاخی میشن :)
بعدش احساس کردم که باید ژانر وحشت رو اصولی تر دنبال کنم، پس رفتم سراغ خداوندگار تعلیق در سینما یعنی آقای هیچکاک و به ترتیب تعدادی از کار های مشهورش رو از جمله "روانی" تماشا کردم. در نهایت رسیدم به کارگردان های جوانی که هر کدوم با فلسفه ی منحصر به فردشون، ژانر وحشت رو از نو تعریف کردن. کارگردانایی مثل لارس فون تریه با فیلم "خانه ای که جک ساخت" و یورگس لانتیموس با فیلم "کشتن گوزن مقدس " یا "خرچنگ".
و البته نمیتونم از کمدی های سیاهی که مارتین مک دونا خلق کرده بگذرم. نمایشنامه نویس خفن ایرلندی که با نمایشنامه هایی از جمله "ستوان اینیشمور"، "مرد باشی" و "مراسم قطع دست در اسپوکن" عاشقای تئاتر رو انگشت به دهن گذاشت.
و بالاخره به لطف طاقچه بعد از حدودا 7 یا 8 سال دوری، یه رمان ترسناک رو به دست گرفتم اما این بار به دنبال چیزی جدید توی این کتاب ها میگردم. کتابی که ابعاد روانی آدم ها رو نشون بده، چیزی مثل سادیسم یا رذالت آدمی. علاوه بر این دوس داشتم بدونم ژانر وحشت توی شرق چه شکلیه؟ این شد که رفتم سراغ "اتاق قرمز" از ادو گاوا رانپو، بنیان گذار داستان های مرموز در ژاپن. رانپو در این کتاب شش داستان کوتاه داره که توی همشون درباره ی ذات و نهان آدمی کنکاش کرده.
"به عقیده رانپو خیر و شر هر دو در نهاد آدمیست و شرایط اجتماعی نه سازنده و تشکیل دهنده ی خیر و شر، که تنها برملا کننده و موقعیت ساز این خیر و شر نهان است".
توی اولین داستان از این مجموعه با زنی آشنا میشیم که علارغم سادگی و خجالتی بودنش، روحیات سادیسمی از خودش بروز میده یا توی داستان اتاق قرمز با شخصیتی آشنا میشیم که رذل ترین رفتار ها رو به ظریف ترین شکل آشکار میکنه.
"شخصیتهای داستانهای رانپو همه در موقعیتی مشخص شر را به مثابه ی ابزار سلطه به کار می گیرند و خواننده را به این داوری وا میگذارند که اساسا خیر تنها در صورتی لایه و روی دیگرش را نشان نمی دهد که شرایط بر وفق مراد باشد. شاید حتی رانپو، خود، شر درونش را در داستانهایش بازنمایی کرده است."
هر روز به این موضوع فکر میکنم که خیر و شر توی وجود همه ی ما آدم ها نهادینه شده و اینجاست که آدم ها به دو دسته تقسیم میشن. آدم های شجاعی که روح مریضشون رو آشکار میکنن و به عنوان جنایتکار مجازات میشن و آدم های ترسویی مثل من که توی کتاب ها به دنبال ارضای شر درونشون میگردن :)
آیدین، خرداد 1402