
دره صوف: الماس سیاه مقاومت در دل کوهساران
دره صوف، این نگین درخشان شمال افغانستان، تاریخش را با خون دلاورانش نوشته است. مردمانی که در برابر ابرقدرتهایی چون شوروی سینه سپر کردند، نه از ترس که از سر غیرت جان دادند. خاک این سرزمین با عرق پیشانی رنجبران و خون شهیدان آبیاری شده است. کوههای سر به فلک کشیدهاش چون دژهای طبیعی، قرنها از شرافت این دیار پاسداری کردهاند.
چشمههای زلال دره صوف نه تنها زمین را سیراب میکنند، بلکه نماد زندگیبخشی مردمانی هستند که حتی در خشکترین روزهای تاریخ، مهربانی را از یاد نبردهاند. مهماننوازی در خون این مردم جاریست؛ همانگونه که در مراسم عزا و عروسی، شانهبهشانه میایستند و یکرنگی را به رخ جهان میکشند.
اما امروز زخمهای کهنه بر پیکر این سرزمین سر باز کردهاند. معادن زغال سنگش که باید مایهی پیشرفت میشد، به چنگال سودجویان افتاده است. جوانان تحصیلکردهاش یا به دیار غربت پناه بردهاند یا در میان تبلیغات مسموم قومپرستی، هویت اصیل خود را گم کردهاند. رهبرانی که باید پاسداران وحدت میبودند، با تیشهی نفاق به ریشههای برادری میزنند.
دره صوف امروز میان خاطرات شیرین دیروز و کابوسهای امروز دستوپا میزند. هنوز هم میتوان در چشمان پیرمردانش شکوه روزهای رزم را دید و در صدای دلنشین داستانسرایانش، غرور گذشتگان را شنید. اما این میراث گرانبها در خطر است؛ نه از بیگانه که از دست خویش.
آیا روزی خواهد رسید که دره صوف دوباره به آغوش برادری بازگردد؟ آیا جوانانش گرد هم خواهند آمد تا زخمهای کهنه را التیام بخشند؟ پاسخ در سکوت کوههایش نهفته است؛ همانگونه که همیشه تاریخ این سرزمین را در آغوش گرفتهاند. دره صوف زنده است، اما نفسهایش به شماره افتاده است. نجاتش نه به دست بیگانگان، که به ارادهی فرزندان راستینش ممکن است.
نویسنده: محمدمصباح مصباح