گروه طبیعتگردی آرنیکا اکوتور
مربی و سرپرست گروه: سینا سراجیان
راهنمای طبیعت گردی و میاندار گروه: آیدا احمدی
میاندار گروه: احسان هاشم نژاد
عقبدار گروه: حسن سلیمان خانی
تعداد اعضای گروه: ۲۲ نفر
تعداد مهمانها: ۲ نفر
تاریخ: ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
***
گروه کوهپیمایی ما، هفت برنامه برای آمادگی صعود به قلهی دماوند دارد. در نهایت از جبههی جنوبی به دیدار قلهی دماوند خواهیم رفت. صعود به قلهی بندعیش در تهران، اولین برنامهی ما در این راه است. گزارش برنامههای هر هفته پس از برنامه این جا منتشر میشود!
***
طبق برنامه ساعت ۶ صبح در خیابان آبرسانی، واقع در حصارک، در غرب تهران جمع شدیم تا صعود را شروع کنیم. مدتی منتظر رسیدن همنوردان ماندیم بعد به راه افتادیم و درابتدای مسیر پاکوب ایستادیم تا به توضیحات مربی و سرپرست برنامه گوش دهیم و گرم کنیم. کولههایمان را کنار پاکوب گذاشتیم و به توضیحات سینا دربارهی شیوهی صحیح بستن بند کفش، طول صحیح باتوم کوهنوردی، و لباس مناسب کوه گوش کردیم. بعد از آن گرم کردیم و حدود ساعت ۷:۱۰صعود را شروع کردیم.
در مسیر پیش رفتیم تا به شیب تندی رسیدیم. سمت چپ مسیر درهی وسکرو بود و باید با تمرکز بیشتری به مسیر ادامه میدادیم. آیدا به ما یادآوری کرد که فقط به پایین نگاه نکنیم و گردن و کمرمان را خم نکنیم. پس از پشت سر گذاشتن آن شیب تند، مسیر هموارتر شد و از سربالایی و سرپایینیهای سبک عبور کردیم. از همینجای مسیر همنوردانی که لباس مخصوص کوهنوری نپوشیده بودند حسابی گرمشان شده بود و میخواستند لباس عوض کنند ولی لباس آستینکوتاه هم در آفتاب کوه گزینهی مناسبی نبود. من هم که کفش جدیدم برایم بزرگ بود کمی کلافه شده بودم ولی همچنان همگی به مسیر ادامه دادیم.
دامنهی کوه پر بود از درختان زیبای گیلاس، گردو، و چند درختچهی زرشک. من حسابی از راه رفتن کنار درختان پر از گیلاسهای قرمز ذوق کرده بودم. هیجان دیدن میوه روی درخت هیچ وقت برایم کم نمیشود، انگار با بزرگ شدن در تهران عادت کردهام که میوه از قفسههای میوهفروشی میآید و دیدنشان روی درخت عجیب و هیجانانگیز است. در همین فکر بودم که چند نفر از باغ گیلاسشان با یک جعبه و یک کیسهی گیلاس به سمت پایین حرکت میکردند و به همهی ما از گیلاسهایشان تعارف کردند و گفتند برای فروش پایین میبرند.
ساعت ۹:۱۵ صبح قبل از شیب تند یال برای صبحانه نشستیم. کمی بالاتر آب تمیز از چشمه برای پرکردن بطریها در دسترس بود. من که با بیشتر از ۱.۵ لیتر آب -که مقدار توصیه شده برای این سفر بود- در کملبکم راه افتاده بودم، نگران پر کردن آب نبودم و تصمیم گرفتم با همان مقدار آب به مسیر ادامه بدهم ولی بعد متوجه شدم اشتباه کردم چون قبل از رسیدم به قله آبم را تمام کردم!
بعد از صبحانه دوباره دور هم جمع شدیم، عکس دستهجمعی گرفتیم و به توضیحات مربی و سرپرست گروه، سینا، گوش دادیم. سینا علاوهبر توصیههایی دربارهی حرکت گروه، دربارهی نوع ابرهایی که میدیدیم توضیح داد و گفت توجه به نوع ابرها همیشه مهم است برای این که اگر هوا توفانی شود نباید به صعود ادامه دهیم. ساعت ۹:۴۵ راه افتادیم و مسیر روی یال را پیش گرفتیم. به علت شیب زیاد مسیر، زیگزاگ به سمت قله پیش میرفتیم. در این مسیر بوتههای زیادی دیدم، بوتههای گون، شکر تیغال، بادام کوهی، گلهای ختمی و گیاهان مختلف دیگر، ولی گیاهی که بیشتر از همه چشم مرا گرفت گیاهی بود با برگهای سبز که گلهای سبز-زردی داشت. از آیدا دربارهی آن پرسیدم و فهمیدم گیاه فرفیون یا شیرسگ است و بسیار سمی است. خوشحال شدم از سر کنجکاوی به آن دست نزدم، برخلاف اولین بار که در بچگی گیاه گزنه را دیده بودم و با ذوق به برگهای پرزدار سمی آن دست زده بودم و حسابی پشیمان شدم.
راه رفتن روی یال را همچنان ادامه دادیم. بعضی از همنوردان حسابی خسته شدند و صدای نفسهایشان شنیده میشد. یکی از همنوردان که در مسیر دامنه زود خسته میشد. از ابتدای یال برای تنظیم سرعت گروه، جلوی گروه با جلودار حرکت میکرد، ولی همچنان نتوانست با گروه به مسیر ادامه دهد و به نتیجه رسید که باید آرامتر به پیش برود. پس همراه با احسان میاندار گروه، از گروه جدا شد و آرامتر مسیر را در پیش گرفت. بقیهی گروه به مسیر ادامه داد. کفش یکی از همنوردان دیگر راحت نبود. او نیز زود خسته میشد و توقف میکرد ولی با گروه مسیر را ادامه داد.
حدود ساعت ۱۱:۴۰ یال پرشیب را رد کرده و به خطالراس شرقی قله رسیدیم. عبور از شیب تند و دیدن قله از فاصلهی نزدیک، حسابی به ما انرژی داد. همان جا، از دیدن یک کبوتر چاهی تنها در کنارمان متعجب شدیم. معلوم بود خود کبوتر هم از صعود خودش راضیه و با افتخار مسیری که طی کرده را نگاه میکند.
شیب خطالراس کم بود و مسیری سرسبزتر از یال بود. بوتههای گون بیشتری هم به چشم میخوردند. پرندههای کوچک جالبی به اسم بادخورک کنار و بالاسر ما در پراوز بودند، ولی اینقدر سریع حرکت میکردند که موفق نشدم عکسی از آنها بگیرم! در مسیر کفشدوزک و یک نوعی سوسک سیاه هم میدیدم. این بار هم موجود جالبی چشمم را گرفت البته تعدادشان بسیار بود. شبیه کرم پشمالویی بود که پاهای کوچکی دارد. این بار حواسم بود که ممکن است باز سراغ یک موجود سمی رفته باشم پس بدون آن که به او دست بزنم آستینم را جلویش گرفتم تا یک عکس از نزدیک از او بگیرم بعد او را به همان گیاهی که رویش نشسته بود برگرداندم. باز هم برای فهمیدن نوع آن از آیدا سوال کردم و گفت «Tent Caterpillar است که تبدیل به پروانهی وصلهدار میشود.»
***
ساعت ۱۲:۴۰ به قله رسیدیم. از قله، منظرهی کوههای اطراف در زمینهي آسمان آبی، بسیار زیبا بود. با دیدن تابلوی «قلهی بندعیش، ارتفاع: ۲۷۷۰ متر» مطمین شدیم که به مقصد رسیدهایم. از قلهی بندعیش، قلههای چینکلاغ، دوشاخ، پلنگچال و توچال دیده میشدند.
پس از استراحت و گرفتن عکس روی قله، بندکفش و باتومهایمان را برای فرود آماده کردیم و ساعت ۱:۴۰ بعد از ظهر، به سمت پایین راه افتادیم. همین که به سمت پایین راه افتادیم، احسان و همنورد دیگرمان به قله رسیدند.
مسیر خطالراس را ادامه دادیم در مسیر یک پرندهی شکاری عظیم در آسمان دیدیم که با ابهت خاصی در پرواز بود. پس از آن، به یال رسیدیم. سینا دربارهي پایین رفتن از شیب و نکات مهم برای لیز نخوردن، به ما توضیحاتی داد. پس از شنیدن توضیحات، مسیری که آمده بودیم را به صورت زیگزاگ پایین رفتیم. پایین رفتن از شیب چالشهای خاصی داشت، من که از سایز کفشم راضی نبودم در مسیر سرپایینی به مشکل خوردم و مطمین شدم نمیتوانم از آن کفشها استفاده کنم. همنورد دیگری که کفش ناراحت داشت هم در فرود خیلی اذیت شد. ساعت ۳:۴۰ بعداز ظهر، یال پرشیب را پشت سر گذاشتیم و به محل صبحانه رسیدیم. آنجا بطریهایمان را پر از آب کردیم و برای ناهار نشستیم.
بعد از ناهار کمی استراحت کردیم و دوباره به سمت پایین راه افتادیم. در راه به دو سگ برخوردیم که مقداری از مسیر را پشت سر ما طی کردند. سینا به ما یاداوری کرد که درست نیست به سگها غذا بدهیم چون همین کار باعث ضربهی شدید به گونههای دیگر در بسیاری از مناطق شده است.
مسیرهای هموار را پشت سر گذاشتیم و به شیب تند ابتدای مسیر رسیدیم. هیچ کدام باور نمیکردیم که برای صعود از همان شیب بالا آمده بودیم! البته پایین رفتن از آن شیب سختتر از بالا آمدن از آن به نظر میرسید. در این مسیر بعضی از همنوردارن به مشکل برمیخوردند و با کمک بقیه به آرامی به مسیر ادامه میدادند. ۳ همنورد با عقبدار گروه آرام آرام در مسیر پیش میآمدند. گروه به حرکت ادامه داد و بعد از آن شیب تند دوباره به مسیرهای هموارتر رسیدیم. در مسیر برگشت چند بار استراحت کردیم و پیش رفتیم. در دامنهی کوه دوباره از منظره ي زیبای درختان گیلاس و گردو لذت بردیم. حدود ساعت ۷ شب به محل حرکتمان رسیدیم و با حرکات کششی سرد کردیم. بعد از چند دقیقه همنوردانی که عقبتر بودند هم رسیدند و همگی به سمت ماشینها راه افتادیم.
نوشتهی پریسا پورمند