Fahimeh-Tabatabaie
Fahimeh-Tabatabaie
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

"دمانس"

سلام خدمت همه ی همراهان عزیز و دوست داشتنی سایت ویرگول من در این پست مطلبی در مورد دمانس به اشتراک میگذارم.

فکرمو بدجور به خودش مشغول کرده بود چند روزی بود تمام افکارم را در اختیار این موضوع قرار داده بودم هر روز صبح که برای پیاده روی به پارک سر کوچه می اومد منم باهاشون همراه می شدم و چند ساعتی بهشون نگاه میکردم و رفتارهایش را توی دفترم می نوشتم، خیلی دوست داشتم سمتش بروم و بپرسم که همسرتون چه مشکلی داره آخه از نظر ظاهر خیلی آراسته و شیک بود فقط توی راه رفتن مشکل داشت خوب من از دور تماشا میکردم و چیزی متوجه نمی‌شدم. چه زن و شوهر مهربونی، چقدر شوهرش مواظبش بود خیلی با مهربونی و لطافت باهاش صحبت می کرد، میوه پوست می‌گرفت و توی دهانش میذاشت، دستش را می گرفت و چند قدمی با هم پیاده روی می کردن و مدام باهاش صحبت می کرد در مورد درخت ها، پرنده ها، رنگ ها و هر چی که در اطرافش بود برایش تعریف می کرد. یک روز صبح که به خاطر همسایه از خونه زدم بیرون خبری ازشون نبود نگران شدم اما نیومدن، چند روزی گذشت اما خبری ازشون نبود تا اینکه یک هفته بعد دیدم همسرش را با ویلچر آورده بیرون دیگه واقعا برام جای سوال بود و نتونستم خودم رو کنترل کنم، خلاصه اینکه نزدیک آقای مهربون شدم و سلام و احوالپرسی کردم و بهشون گفتم من همسایتون هستم می تونم یک سوالی از شما بپرسم. بنده خدا زود تر از اینکه من بخواهم سوالم را بپرسم گفت: می خواهید در مورد بیماری همسرم بدانید منم با شرمندگی سرم را پایین انداخته و گفتم ببخشید قصد فضولی نداشتم بیشتر کنجکاوی بود، مرد مهربون نگاهی به همسرش کرد و گفت: اشکال نداره من اصلا ناراحت نمیشم و شروع کرد به صحبت کردن: روزای خوبی داشتیم همسرم کلاس های متعددی می‌رفت گلدوزی، شمع سازی، قرآن، حتی خیلی زیبا می نوشت هم دست خط خوبی داشت هم نویسنده ی ماهری بود و از خودش حتی شعر هم می گفت. متاسفانه یک روز شوم که من اومدم خونه از مشکلات و وضعیت بد اقتصادی با همسرم صحبت کردم و از پولی که سرمایه گذاری کردم اما سرمایه ام باهاش رفت و بدهکار مردم شدم و به ناچار باید خونه و سقف زندگی ام را می فروختم تا بدهی ام را بدهم و با باقی مانده اش امرار معاش کنم و این موضوع باعث شد که همسرم به یکباره فرو بریزد و نتونه با این مشکلات کنار بیاد و روز به روز بیشتر اذیت می شد. روز ها و هفته ها گذشت و من متوجه شدم که ایشون نمی تونه چیزای کوچیک رو به یاد بیاره، وسایل هایی را که جمع می کرد فراموش می کرد کجا گذاشته و چندین بار که از خونه بیرون رفت راه برگشت را فراموش کرده بود، دیگه کم کم حتی نمی توانست تماس تلفنی داشته باشه یا دکمه های پیراهن خودش را به سختی می بست، من اصرار داشتم که پیش پزشک‌ بریم اما همسرم انکار می کرد و اصلا من رو تو این مسیر همراهی نکرد، حتی از طب سنتی هم کمک گرفتم و دارو هایی را برای حافظه استفاده کردم اما بی فایده بود تا اینکه به اجبار پیش پزشک‌ اعصاب و روان بردمش و بعد از کلی ام آر آی، آزمایشات و سی تی اسکن متوجه شدن مغز همسرم کوچیک شده و دچار دمانس که همان زوال عقل هست شده و پزشک ها به من گفتن هیچ کاریش نمیشه کرد و فقط باید تا پایان عمرش مثل پروانه ازش نگهداری کنی، حتی خیلی از اطرافیان به من پیشنهاد دادن که به خانه سالمندان ببرم اما من مقاومت کردم.

الان تقریبا ۵ سال است که همسرم با این بیماری می جنگد و من هم بیشتر از چشمانم از او مراقبت می کنم و در ادامه صحبت هایش به من گفت: که دمانس زیر شاخه ی آلزایمر است ولی از آلزایمر خیلی خیلی بدتر است چرا که مثل مرگ تدریجی بوده و کم کم تمام سلول‌های بدن را می کشد از جمله راه رفتن، تکلم، بلع خلاصه‌ اینکه تمام توان یک انسان را از او می گیرد تا جایی که مثل یک نوزاد باید تر و خشکش کرد و به او غذا داد. من از آقای مهربون تشکر کردم و به سمت خانه آمدم و تصمیم گرفتم تا حدی در رابطه با دمانس مطالعه کنم و عوارض آن را در این مطلب برای شما هم به اشتراک بگذارم. فردی که دچار بیماری دمانس شده متاسفانه به علت تغییرات خلقی و جسمی که برایش پیش می آید در ابتدای امر دچار افسردگی و عدم اعتماد به نفس می شود و خیلی زود خودش را می بازد و احساس سر خوردگی می کند و از خدا همیشه آرزوی مرگش را می کند. من در سایتی متوجه شدم که انجمن دمانس و آلزایمر در ایران وجود دارد و این سایت یک موسسه در تهران می باشد که آموزش های لازم برای مراقبین و پرستاران آلزایمر و دمانس دارد و حتی برای افراد دمانسی نیز اردو ها و کلاس های آموزشی را ترتیب داده اند و خیلی عالی کار کرده اند. متاسفانه افرادی که دمانس دارند دچار توهم و هذیان شده و کم کم تکلم خود را از دست می دهند. افرادی که دمانس دارند حتی راه رفتن و حتی توان انجام کار های شخصی خود را ندارند و حتی از نظر سرویس بهداشتی و انجام امورات بهداشتی خود با مشکل مواجه شده و به ناچار از ایزی لایف استفاده می کنند و حتی از نظر خوردن مواد غذایی نیز به مشکل بر می خوردند و دیگر بلع آنها هم از کار می افتد تا جایی که به ناچار باید در بیمارستان بستری شوند. در اینجا به چند مورد از علائم دمانس اشاره می کنم و مطلب را به پایان می رسانم و همچنین از خوانندگان خواهش می کنم اگر در اطرافیان خود فرد دمانسی دیدن با موسسه ی انجمن آلزایمر و دمانس ایران آشنا کنید تا حداقل از زمینه ی پرستاری از بیمار آموزش ببینند.

علائم دمانس:

کاهش قدرت حافظه، مشکل در انجام امور روزمره، مشکلات ارتباطی، گم کردن اشیا، تغییرات خلقی، تغییرات شخصیتی، از دست دادن شوق و اشتياق.

دمانس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید