ویرگول
ورودثبت نام
سعیده ملایی
سعیده ملایی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

نقد فیلم طناب هیچکاک، ضیافت خونین ابرانسان‌ نیچه!

نویسنده: سعیده ملایی
نویسنده: سعیده ملایی

استفاده از متن با ذکر نام نویسنده بلامانع است.

✍️ضیافت‌ خونین ابرانسان‌ها، تبدیل اشیای کوچک به ابزار فتک و جنون


مگر نه این است که مردان قدرتمند و سرشناس، ضیافت‌های نامتعارف و بزرگ برگزار می‌کنند؟! حداقل این چیزی است که ما از خواندن بخشهایی از تاریخ فهمیده‌ایم. امپراتور دومیتیان، قبل از برگزاری ضیافت‌هایش عادت داشت در و دیوارهای سالن مهمانی را به رنگ سیاه درآورد، و سنگ قبرهایی به تعداد مهمانان تدارک میدید که روی آنها نام هر یک از مهمان‌ها نقش بسته بود و در طول ضیافت درباره مرگ و نیستی سخنرانی می‌کرد، او با این کار می‌خواست وجود مهمانانش را از ترس لبریز کند. ما درباره احساسات آن مهمانان بخت‌برگشته هیچ چیزی نمی‌دانیم، تنها چیزی که می‌دانیم این است که دومیتیان حتما مرد بزرگی بوده و این حق را دارد که مردمان دون شأن خود را بترساند.


هلیوگابال، امپراتور باستان، مهمانانش را در زیر تلی از گلها مدفون می‌کرد و آنها را مجبور میکرد تا در حالیکه زیر گلها غرق شده‌اند به شادی بپردازند. تابلوی معروفی Roses of Heliogabalus دراینباره کشیده‌شده‌است. او البته گاهی ببری وحشی را در میان مهمانان آزاد میکرد تا آنها را تا سر حد مرگ بترساند و در نهایت تکه پاره‌شان کند. هلیوگابال، گل‌ها این نمادهای عشق، مهر و دوستی را به ابزاری برای خفگی و تهوع سایرین تبدیل می‌کرد. اما چرا؟ چون او خود را برتر می‌دانست، و این حس برتری چیزهای کوچک رمانتیک را هم به آلت قتاله تبدیل می‌کرد.


از این دست ضیافتها را تاریخ بسیار به خود دیده‌است اما خاص‌ترین و رعب‌آورترین شکل آن ضیافتهای متعلق به چنگیزخان مغول بود. بنا به برخی ادعاهای تاریخی، او روی اجساد دشمنانش تخت می‌گذاشت و با سربازان خود روی آن تخت به عیش و نوش و خوردن غذا می‌پرداخت.


به نظر می‌رسد هیچکاک در فیلم «طناب»، ایده‌ی «غذا خوردن روی صندوق حاوی جسد» را، از داستان چنگیزخان مغول به عاریت گرفته باشد. او با این ایده‌ الهام‌گرفته شده از تاریخ، نظریه‌ی فلسفی «مردان بزرگ» کارلیل و «انسان‌برتر» نیچه را به چالش می‌کشد. همانطور که در فیلم سینمایی خبرنگارخارجی با خلق شخصیت وان‌مایر این نظریه را به چالش کشید. وان‌مایر در این فیلم مخالف نظریه‌های فوق می‌نماید و در نهایت جهان جنگ زده، را متعلق به مردم عادی که به پرندگان دانه می‌دهند تصور می‌کند.



در فیلم طناب، «فیلیپ» و «براندون» که خود را در زمره «ابر انسان» تصور می‌کنند دیوید را که از نظر آنها یک انسان به دردنخور در طبقه «واپسین انسان‌ها» قرار دارد را با طناب خفه می‌کنند. همان طنابی که با آن کتابها را می‌بستند. در واقع هیچکاک می‌خواهد به ما بگوید اعتقاد به برتر بودن در ذهن شخصیتهای فیلمش آنها را به موجودات خطرناکی تبدیل کرده تا جایی که می‌توانند رذائل اشیای ناچیز و روح شریرانه آنها را کشف کنند، مثل همان کاری که هلیوگابال با گلها می‌کرد. این دو شخصیت فیلم با ایده برتری، طناب ساده‌ای را که با آن کتاب (نماد دانایی) است را به ابزار قتل و آدم‌کشی فرد ناچیز (مقتول پنهان شده در جعبه) تبدیل می‌کنند.


شاید از دیدگاه هیچکاک، جنایتها و جنگ‌های جهانی رخ داده در جهان، نتیجه همین باور خطرناک باشد. این جنگها توسط سیاستمدارانی به راه افتاده که در ورای استایل‌های شیک و ادا و اطوارهای خودهمه‌چیزدان پندار، و پشت پرده کشیده‌شده اتاقهایشان، جنون‌آمیزترین اتفاقات جهان را رقم می‌زنند. وقتی فیلیپ و براندون با آن کت و شلوارهای گرانقیمت و شیک درباره «هنر جنایت» با معلم سابق خود صحبت می‌کنند، معلم دچار حیرت می‌شود و متوجه این واقعیت تلخ میشود که شاگردانش درسهای او را بد فهمیده‌اند، از دیدگاه هیچکاک (بد فهمیدن از نفهمیدن به مراتب خطرناک‌تر است) و کوتوله‌‌های فکری را به توهم انداخته و به هیولاهای بزرگ تبدیل می‌کند.


«نور» در فیلم طناب هیچکاک، کارکردی نمادین دارد و هر بار که حقیقت در تعلیقی هیچکاکی به سوی روشن شدن پیش می‌رود پرده‌های اتاق کنار می‌رود و هربار با پنهان شدن حقیقت از سوی فیلیپ و براون، حالتی معکوس پیدا می‌کند.


فیلم طناب هیچکاک، ارزش چندبار دیدن و کشف زوایا و خفایای بیشتری را دارد.‌


طنابفیلمنقدنقد طناب هیچکاکابرانسان
نویسنده، مترجم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید