ویرگول
ورودثبت نام
سعیده ملایی
سعیده ملایی
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

نقد فیلم کلاسیک سامورایی؛ سامورایی چشم آبی زندگی کردن را بلد نبود

نویسنده: سعیده ملایی
نویسنده: سعیده ملایی

✍️ سامورایی چشم‌آبی، زندگی کردن را بلد نبود!

فیلم سامورایی اثر ملویل، با یک نقل قول از کتاب «بوشیدو؛ طریقت زندگی سامورایی» آغاز می‌شود؛ مضمون جمله این است: «هیچ تنهایی عظیم تر از تنهایی یک سامورایی نیست، اگر چه شاید تنهایی یک ببر در جنگل باشد.» این جمله در بوشیدوی سامورایی نیامده و ملویل آن را خلق می‌کند. به عبارت دیگر فیلم از همان آغاز با حرکتی موج‌نویی همراه است، کارگردان با خلق جمله‌ای ابتکاری دست به تألیف زده و علیه سنت‌های تقدیس شده‌ی بوشیدو قدم برمی‌دارد تا تلویحا فرار از سنتهای غالب بر سینمای فرانسه را فریاد بزند. در صحنه نخست پس از این جمله‌ی خودساخته‌، با چهره‌ی یخی و سرد آلن‌دلون با آن چشمهای بی‌روح مواجه می‌شویم، او شباهتی به سامورایی‌های خشن مرسوم ندارد.

اتاق او به سبک مینیمالیستی طراحی شده، محقر است، دو پنجره، یک تخت و یک قفس پرنده دارد؛ این اتاق ساده‌ی محقر، مشرف به دو آپارتمان زهواردررفته، پاسخی به ریخت‌وپاش‌های هالیوودی مآبانه‌ی سینمای پیش از موج‌نوی فرانسه است.

پرنده‌ها برای سامورایی‌ها نماد موقعیت‌یابی بودند اما پرنده جف‌کاستلو (آلن دلون)، در قفس است، او نمادی از سامورایی در بند است، شاید نمادی از جف این قاتل اجیرشده‌ی شرافتمند است که قدرت مسیریابی خود را از دست داده و مغلوب فرامین بالادستی‌های خود شده است.

جف‌کاستلو سامورایی کم دیالوگ فیلم است. در فیلمهای موج نویی فرانسه، کاراکترها کم حرفند، آنها پاسخی به سنت تحقیر سینمای دهه‌ی پنجاه میلادی فرانسه‌اند؛ کارگردان با پیچیدن نسخه‌ی کم‌حرفی برای جف‌کاستلو، او را از دام تحقیر می‌رهاند، و ما را متوجه عظمت درونی انسان بماهو انسان می‌کند. حرکت جف در امتداد خطوط خیابان، و آن پرنده‌ی در قفس، تقدیر از پیش تعیین شده‌ای را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند. ملویل فرآیند زندگی جف را به نمایش می‌گذارد و نمایش «فرآیند» جزوی از سینمای موج نوی فرانسه در آغاز نیمه‌ی دوم آن است. جف سوار ماشین می‌شود، خود را در آینه نگاه می‌کند. دسته کلیدش را روی صندلی می‌گذارد و شروع به امتحان یکی یکی آنها می‌نماید تا ماشین را بدزدد. کارگردان قصد ندارد با خلق این صحنه ضربان قلب مخاطب را بالا ببرد، هدف او تنها تولید جریان زندگی مات و سنگی یک سامورایی پاریسی است.

سامورایی‌ها در تاریخ ژاپن به دوره‌ی فئودال‌ها تعلق داشتند. جنگجویانی بودند که در ازای گرفتن پول برای فئودال‌ها کار می‌کردند، زمینهای کشاورزی و روستاها رو به آتش می‌کشیدند، حتی از نظر اخلاقی هم محل جنجال هستند و برخی از آنها به استشهاد کتب تاریخی، فسادهای جنسی داشتند. با این حال برای خود مرامنامه‌ای به نام بوشیدو وضع کرده و به اصولی همچون شرافت، وفاداری، خویشتن‌داری، و ... متکی بودند، جف وقتی به نگاه عاشقانه‌ی آن زن در داخل ماشین پاسخی نمی‌دهد و بالعکس با جدیت به او می‌نگرد، تکلیف خود را در همان ابتدای فیلم با مخاطب مشخص می‌کند. مخاطب با دیدن این صحنه درمی‌یابد که جف‌کاستلو این سامورایی تنهای پاریس، حتی در خصوصی‌ترین بخش زندگی‌اش، از آن خود نیست و به خودش تعلق ندارد. او وقتی در ازای دریافت پول، صاحب کلوب‌شبانه را می‌کشد، این «برای خود نبودن» بیش از پیش آشکار می‌شود.



فیلم برخی صحنه‌های خود را از مردعوضی هیچکاک وام گرفته. رژه هویتی برای شناسایی متهم و آن مرد کنترباس‌نواز، فضای هیچکاکی را متبادر می‌کند، حال آنکه در جایی که جف برای تشخیص هویت در مقابل شاهدان ایستاده، نقاشی «مرد و سیب» رنه‌ماگریت را که درباره‌ی انسان است، به ذهن متبادر می‌کند، همان انسانی که موج نوی فرانسه درصدد بازتعریف آن در شکل و شمایلی جدید است. حتی زنان روسپی، مثلا دوست‌دختر جف، به مدد موج نو، از تیپ به شخصیت تبدیل شده‌ و در روند داستان برخلاف سینمای گذشته، پیش‌برنده هستند.

وقتی جف به خانه‌ی رئیس مافوق خود می‌رود تا از او به خاطر صدور فرمان قتلش، انتقام بگیرد،سردیسی از زئوس خدای خدایان یونان باستان را در خانه رئیس می‌بینیم، از این پس، جف دیگر سامورایی نیست، او شوریدگی پوزیدون‌واری دارد. او می‌خواهد به دختر سیاهپوست بامعرفت که با وجود آگاهی از حقیقت قاتل بودن جف، او را لو نداده ابراز عشق کند، اما تقدیر از پیش‌تعیین شده، شوخی ناسفته‌ی او را با دختر سیاهپوست به هاراگیری مدرنی تبدیل می‌کند و وقتی جف اسلحه خالی را به سمت دختر نشانه می‌رود، پلیس او را به تیر می‌بندد. زندگی کردن بلدی می‌خواهد و سامورایی تنهای پاریس، زیستن را بلد نبود، او لاجرم سامورایی زیست و لاجرم به سبک هاراگیری از دنیا رفت. کارگردان از تکنیک جامپ‌‌کات برای نمایش این هاراگیری بهره می‌برد و حالا بدون نمایش فرآیند جزئی مرگ، مخاطب را بی‌مهابا به اندوه مرگ سامورایی هل می‌دهد.

کارآگاه و زن اغواگر، دو عنصر سینمای نوآر در فیلم سامورایی ملویل حضور دارند اما از آنجا که سامورایی از روایت قوی فاصله دارد و جنبه سرگرم‌کننده فیلم، با وجود تم‌گانگستری سامورایی ، کم‌رنگ است، این دو عنصر هم لق و بی‌مایه شکل گرفته‌اند و حقیقتا جنبه‌های نوآری آنها چندان مشهود نیست.

فیلمساموراییملویلنقد سامورایی ملویلآلن دلون
نویسنده، مترجم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید