خیلی از ماها توی این دنیا به خیلی از چیز ها وابستگی داریم نمونش خودم به وسایلم به خونمون و خانوادم و دوستام به خیلی از چیزا ها وابستگی دارم اما الان که فک می کنم این دنیا همیشگی نیست!
هیچ چیزی برای ما قرار نیست ابدی باشه و یک روزی از دست میره خیلی سخته و همینطور دردناک اما واقعیته
من از بچگی عاشق حیوانات بودم و همیشه دلم می خواست یک همبازی : حیون پیشم باشه چون من با بقیه بچه ها خوب کنار نمی یومدم و کلا نمی تونستم ارتباط خوبی برقرار کنم....
۴ماه پیش من سرپرستی یک گربه نر که پاش مشکل داشت رو گرفتم که چشمای آبی سبزی داشت و خودش نارنجی بود و اینقدر دوست داشتنی و کیوت بود که اسمش رو گذاشتم لاولی ??سعی می کردم تمام اوقات فراغتم رو باهاش بگذرونم و باهاش بازی کنم اما خیلی وقتا بی خود داخل گوشیم بودم
میخوام بگم قدر ۲ چیز رو باید بدونیم ۱_زمانی که داریم چون ممکنه تا یک دقیقه بعد از داشتنش غافل باشیم
۲_ به چیز های مادی این دنیا دل نبندیم به هیچ چیز وابستگی نداشته باشیم
بریم ادامه موضوع هفته پیش صبح روز سه شنبه من لاولی رو از دست دادم مامانم به علت های مختلف لاولی رو پس داد و من اینقد گریه کرده بودم که انگار زندگی تموم شده!
در صورتی که نشده بود تمام اون گریه ها فقط برای یک روز بود و من الکی خودم رو اذیت کردم
درسته هنوز تو خونه جای خالیشو میبینم اما بعضی وقتا برای رسیدن به هدف های بزرگ تر باید شجاعت از دست دادنم داشته باشیم!
اون شب نصف بیشتر گریه های من سر این موضوع بود که چرا قدر زمان هایی که پیش همیم رو نمی دونیم؟ چرا تا زمانی که همدیگه رو داریم ازش لذت نمی بریم و درست از زمان استفاده نمی کنیم؟
درسته لاولی رو از دست دادم ولی درس بزرگی هم گرفتم امیدوارم هرکی که داره این پست رو می خونه
دیگه حتی یک دقیقه از زندگیش رو هدر نده!
و قدر تمام لحظات زندگی رو بدونه :)