Mrs.X
Mrs.X
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

حالم که به هم میخوره

الان که دارم مینویسم دلم گرفته ، تنهام و تنهام و تنهام


و میخوام بنویسم و بنویسم و بنویسم بلکه از این حس خالی بشم ....بدون هیچ فکری فقط بنویسم .....فقط رها کنم خودمو و بنویسم برای خودم بنویسم ....برای خدا بنویسم .....برای تویی که میخونی بنویسم و بگم که چقدر از این تنهایی بیذارم ....خودمو بغل کنم و بگم برای داشتن یک دوست چه کار ها که حاضر بکنم ....بگم که خستم ....و.....و....و.....

بگم که احمدی چه کار بدی با هویت و شخصیت من کردی ، بگم تو باعث شدی همه فکر کنن من یه چیزیم هست ، بگم که من این نبودم ، تو اینو ساختی ، بگم با بچه ها چیکار کردی، با من و بقیه .....چه بلایی سرمون اووردی که الان حاضر به تحمل کوچکترین محبتی نیستم و همه رو دروغین می‌خوانم.....

بگم چرا اینجوری بودی

چرا هستی

یغتو بگیرم و خفت کنم

بگم که ازت بیذارم

بگم که آدم بدی بودی

بگم حالم از نظامی گری هات به هم میخوره

بگم که من محبت عشق و دوست رو میخواستم ، تو با من چیکار کردی ؟

تو چرا اینگونه بودی؟

چرا الان سرم درد می‌کنه؟

چرا هیچوقت نفهمیدی ؟ چرا هیچوقت نفهمیدی ؟

من حالم ازتو از همه به هم میخوره

تنهام تنهام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید