نَقد و بَررَسیِ خُروجیهایِ تولیدکُنَنْدههایِ مُحتَوایِ مَتْنیِ خَلّاقه دَر فَضایِ مَجازیْ
محتوانویسیِ مؤثر و خلاقانه در دنیای مجازی چنان که ساده به نظر میرسد، ساده و دم دستی نیست.
این جمله در نگاه تویی که «تولید کنندهی محتوای متنیِ خلاقه» هستی، ممکن است بدیهی به نظر برسد.
اما در عمل با بررسی مصادیق و نمونههای موجود، متوجه خواهیم شد، فرار از کلیشه و شکستن «الگوهای پیشساخته» در نوشتنِ یک ولاگ، مقاله یا معرفی محصول، کار پُر پیچ و خمی است.
برای تببین کلیشههای موجود از همان الگوی کلاسیک ۳ مرحلهای استفاده میکنم. منظورم همان الگوریتمِ «مقدمه، بدنه، نتیجهگیری» است که برای اولین بار احتمالاً در کلاس انشاء یاد گرفته بودیمش.
بعدترها هم در مقالات فرمالیتهی کلاسی در مقطع کارشناسی و بعدترش هم در ارشد و دکترا تمرینش کردهایم.
البته مشخص است که بعد از سالهای مدرسه در هر مقطع تحصیلی بنابر اقتضائات همان مقطع، زیرمجموعهها و به طبع آن جزئیات بیشتر برای هر کدام از این سه مرحله، ساخته و پرداخته شده است. مثلاً چکیده، تاریخچه، و...
اما با وجود تمام این اضافات باز در اصل ماجرا تغییری ایجاد نشده است.
تمام نمونههای موجود در سایتها یک مقدمهی مهمل دارند که لبریز از رودهدرازی و پرچانگیهای بیهوده است.
مثلاً در مقالهای که قرار است به پرسش «چگونه در اینستاگرام ریلز طولانی بگذاریم؟» پاسخ بدهد، یک مقدمه داریم که برایمان تشریح میکند "اینستاگرام یکی از مهمترین شبکههای اجتماعی است که از سال فلان توسط بهمان ساخته شد. این شبکهی مجازی توانسته بسیاری از رقبای خود را …" وَ ماجرا تا اهمیتِ اینستاگرام در دیده شدن کسب و کار و مواردی ازین دست پیش میرود.؛ مواردی که حقیقتاً معلوم نیست به چه دردِ مخاطب میخورد؟ (مخاطب هم یعنی کسی که میخواهد طرز درست کردن ریلز را بیاموزد)
تیتر بعدیای که در مطلب میبینیم "اهمیت استفاده از ریلز و وجوب بهره گیری از آن " است. در ذیل این تیتر قرار است مخاطبی که تصمیم گرفته ریلز بسازد را قانع کنیم که «ریلز بساز، خیلی کار مهمی است» و در نهایت نویسنده بعد از چند بار زیر لفظی گرفتن از مخاطب پاسخ پرسش را بالاخره به او میدهد؛ یعنی آنچه را باید بیست خط قبلتر میگفت، حالا گفته.
این نمونه، واقعاً مُشتی است از خروارها محتوای تولیدشده در دنیای مجازی.
ذائقهی ایرانیِ سال ۱۴۰۳ اصلاً و اصولاً فک جنباندنهای عاطل و باطی را که به کارش نمیآید، در کسری از ثانیه پس میزند. هر چقدر هم کلمات درست و عبارات دقیق و جملات عمیق، به کار برده باشید، وقتی موضوع پاراگراف یا مقدمهتان ناکارآمد و دور از پاسخ مخاطب باشد، قافیه رادر جا باختهاید.
البته متوجهِ این نکتهی ظریف هستم که بعضی از کارفرماها و سفارشدهندگان محتوا، وقتی معیار حساب و کتابشان تعداد کلمه است و بر اساس آن، چرتکه میاندازند، نویسنده هم در عمل مجبور میشود «شیر آب کلام» را باز کند و به مقدار چشم پُرکنی، آب به متن ببندد.
اما هم سفارش دهنده وَ هم نویسنده باید بدانند و بفهمند «مخاطب یک بلاگ، نیامده که یک رمان یا مقالهی علمی بخواند.» در نتیجه ما هم نمیتوانیم به سیاق یک رمان یا مقاله، تولید محتوا کنیم. مختصر و مفید و به قول فرنگیها «تو دِ پوینت» باید بنویسیم.
این نکته در «کپیرایتینگ» نیز صادق است.
تولید محتوای متنی خلاقانه در تبلیغات یا بازاریابی، اصولاً یک کنش زیباییشناسانه نیست؛ وَ قرار هم نیست باشد. یعنی کلمات، عبارات و ترکیبهای زبانی زیبا و سجع و جناس در اولویت یک کپیرایتر حرفهای نیست؛ بلکه تمام اینها و امثال اینها صرفاً «جعبه ابزار» مؤثر نوشتن است و بس؛ خودِ جعبهابزار اصالت ندارد. هدفی که ابزار برای آن به کار گرفته میشود اصیل است.
تبلیغات هم حق رودهدرازی و فک جنباندنِ بیهوده ندارد.
در اسرع وقت و در کوتاهترین زمان ممکن باید بگوید آنچه را که میخواهد بگوید.
در نتیجه کمحوصلگی مخاطب را باید دریابیم و یک خط قرمز محکم و شفاف بکِشیم دورِ مقدمه و پیشینه و تاریخچه و سخن آغازین و مواردی از این دست.