از هر کسی که تا به حال دربارهی افراد حاضر در فضای مجازی پرسیدهام،بدون استثنا اهل مجازی را کسانی می دانستند که نقابی دور از شخصیت خودشان،بر چهره دارند. من منکر آنها نمیشوم؛ هستند کسانی که در مجازی تظاهر به خیرخواهی می کنند و در حقیقت دلی ناپاک آنها را تسخیر کرده است. ولی من کسی نبودم و نیستم که در دنیای مجازی دور از حقیقت وجودیام باشم.
من کیمیا خاتون هستم و هر که در هر دنیایی نامم را بپرسد،بدون شک پاسخش را اینگونه خواهم داد:« کیمیایی هستم که خاتون بودن در وجودش ریشه های محکم دوانده است؛با افتخار کیمیا خاتونم!»
هرگز در زندگی ام آلوده به نقابِ «بهترین بودن» نگشته ام. من هم حداقل یک روز در جایی بهترین بوده و به خواست خدا خواهم بود،ولی این به آن معنا نیست که همه چیز را از برم.
هر انسانی ضعف و توانایی دارد،اما مهم این است که در زمان درست لحظه ای هم که شده بیخیال ضعفها شویم و در پرورش توانایی ها بکوشیم.
می دانم، پرده های وجودم از جنس نازکترین حریر هستند چراکه چیزی برای پنهان کردن نیست. من با هرکه همنشین می شوم «خودم» با او سخن می گویم نه کسی که دوست دارم یا دوست دارند باشم و«خودم» نیز مجموعه ای از اتفاقات گذشته،احساس کنونی و اهداف آیندهام هستم.
اولین مکان مجازی که من در آن قدم گذاشتم و خود را به راحتی و بدون کم و کاستی و یا مبالغه، معرفی کردم،همان مکان زیبا و وسیعی است که بر سر در ورودیاش به بخش اصلی، نوشته:«هر چی دوست داری بنویس...» بیشتر ما کسانی هستیم که از این ورودی عبور کرده و وارد بخش اصلی «ویرگول» شدهایم.
من در این خانهی بزرگ با افراد زیادی آشنا شدم. چه بد و چه خوب بودند و باشند،ما همه اهل یک خانهایم و نه من نیازی برای نقاب داشتن بر چهرهام می بینم و نه در ابتدای همنشینی،کسی را به نقابداری محکوم میکنم.
من یکی از هزاران فرد« بدون نقاب»هستم که با زندگی کردن به جای خودشان،در فضای« مجازی» و «حقیقی» حضور دارند.
زبان و قلمتان سرشار از معنا و چهره تان بدون نقاب باد!
دوستدار شما، کیمیا خاتون!
:)