یکی از این داستانهای جذاب، ماجرای ساخت مسجد آبی یا مسجد سلطان احمد است. سلطان احمد عثمانی، تصمیم به ساخت مسجدی باشکوه میگیرد تا نام خود را در تاریخ ثبت کند. او بودجه بزرگی برای این کار در نظر میگیرد که در آن زمان اعتراضات زیادی را به همراه داشت. ولی ماجرای اصلی برمیگردد به ساخت منارههای آن.
استانبول شهری پر رمز و راز است.
اینجا چند سوال مطرح میشود:
آن طوری که در تاریخ آمده، سلطان احمد به این پروژه خیلی اهمیت میداده و در جریان ساخت، مدام به آن سر میزده است. پس چطور پادشاه بزرگ عثمانی تا کامل شدن منارهها متوجه ششتایی بودن آنها نشد؟! منارههایی که از کیلومترها آن طرفتر دیده میشدند!
از این گذشته، یعنی فقط این دو نفر در جریان ساخته شدن مسجد بودند؟ کسی آن اطراف نبوده تا معمار را از خطا دربیاورد؟!
این داستان تنها در این صورت درست درمیآید که سلطان احمد بعد از اینکه دستور ساخت مسجد را به طور خصوصی به معمار میدهد، به مدت هفت سال به جنگ با دشمنانش میرود و وقتی هم که برمیگردد دیگر کار از کار گذشته است.
اما از آنجایی که این پادشاه آدمی صلحطلب بوده، این احتمال خیلی بعید به نظر میرسد.
خلاصه به هر صورت سلطان احمد به شدت خشمگین میشود. چون تنها مسجد شش منارهای جهان اسلام، مسجدالحرام بود و ساختن مسجدی با این تعداد مناره، بیاحترامی به خانه خدا بوده است. برای همین روحانیون و علمای اسلامی به شدت به این موضوع اعتراض کردند و خواستار حل این مشکل شدند.
سلطان احمد جلسهای با وزیران و مشاورانش میگذارد تا راهحلی پیدا کند.
– خراب کردن ششمین مناره:
این مورد توسط معمار رد میشود چون به قرینگی و ترکیب ساختمان صدمه میزد.
– اضافه کردن مناره هفتم:
این مورد توسط معمار پیشنهاد شد که با صورت خشمگین سلطان احمد مواجه شد. چون تا همین جا هم پادشاه عثمانی به او رحم کرده بود. گذشته از این، نباید تعداد منارهها از مسجدالحرام بیشتر میشد.
– اضافه کردن یک مناره به مسجدالحرام:
تاریخ اعلام نکرده این پیشنهاد از طرف چه کسی بوده. ولی هر چه بود مورد قبول شورا قرار گرفت و قرار شد هزینه ساخت مناره هفتم به مسجدالحرام پرداخت گردد. بعید نیست این گزینه پیشنهاد معمار بوده تا دستمزد ساخت هشتمین مناره را هم دریافت کند.
خلاصه این تنها مسجدی است که هفتمین منارش جایی دورتر، در کشور دیگری ساخته شد.