ویرگول
ورودثبت نام
Song
Song
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

او کیست؟ من هستم؟

مجله آن روز
مجله آن روز

آن روز فقط دوست داشتم که فرار کنم؟ آخه برای چه باید فرار کرد اونم از دست این آدم که ارزشی برای من ندارد؟

فقط دوست داشتم فرار کنم روزی بارانی بود و همه‌ی خیابان ها و کوچه ها پر از چاله های آب بودن و وقتی که میدویدم پایم روی چاله های آب می‌رفت و به همه جا آب می‌ریخت و او هم کم کم داشت دنبالم می کرد👀👀

حس عجیبی بود همه جا مِه بودش و هوا هم خیلی سرد بود فقط دوست داشتم برگردم خونه

وقتی که برگشتم خونه کسی خونه نبود خونه سرد بود و شومینه هم روشن نبود رفتم توی اتاقم و درسم را خواندم و خوابیدم با صدای در از خواب پاشدم اما بازم کسی خونه نبود رفتم در را باز کردم دیدم که هیچ کسی پشت در نبود🤔

حس عجیبی بود آن موقع طوفان هم به پا شده بود و خیلی حس عجیب و خوفناکی بود خیلی ترسیدم و در اتاق را قفل کردم و رفتم و از پنجره بیرون را نگاه کردم اما کسی نبود شهر در سکوت بود و فقط صدای طوفان می‌آمد تا ناگهان شیشه های خانمان شکست و تکه تکه شد.....

این داستان ادامه دارد

حس عجیبیخونه خونهدوست فرارچاله‌های آبآب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید