Rebeka
Rebeka
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

رمان خاطرات یک دانشجو.. 📚🖋


سلام من ربکا هستم تازه وارد ویرگول شدم خیلی دوست دارم رمانی که مینویسم رو به اشتراک بزارم و نظر دیگران رو دربارش بدونم خوشحال میشم نظرتون رو دربارش بگین رمانم درباره دختری به اسم ملکاست که در طول ترم داشنگاهش در روسیه با گذشتش رو به رو میشه و...

پارت اول:

ملکا:
داشتم از خواب شرینم لذت میبردم که با صدای مزخرف موبایلم از خواب بیدار شدم هوفف یه روز مزخرف دیگه توی دانشگاهی که تنها دلخوشیم تو اونجا بهترین رفیقم بود.. راستی.....یادم رفت خودمو معرفی کنم....اهم..اهم..من ملکا هستم..تو روسیه زندگی میکنم...۲۰سالمه،با رفیقم هدیه توی اینجا درس میخونیم..
همینجوری که داشتم با خودم حرف میزنم گوشیم زنگ خورد و اسمه ((👣👀my donkey))نمایان شد.
ملکا:سلامم بر خر من
هدیه:سلام بر کرگدن من
هدیه همیشه به من میگه کرگدن چون هر بلایی سر پوستم بیاد متوجه نمیشم و دردم نمیگیره
هدیه:کجا موندی پ کلاس نیم ساعت دیگه شروع میشهه
ملکا:واقعا!!حله تا ی ربع دیگه اونجام بایی
هدیه:منتظرممم
سریع پاشدم کارای لازم کردم،موهام که.شبیه جنگل امازون شده بود رو درست کردم یه لباس خوب همراه با ی ارایش کوچولو در حد یه برق لب و کرم و ریمل و سوار بر رخش خوشگلم به سوی دانشگاه حرکت کردم
-------

این از پارت اول امیدوارم خوشتون بیاد



خوابروسیهmy donkeydonkey نمایانارایش کوچولو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید