یادداشت کوتاهی است هر چند خواندن این روزها سخت تر شده و مردم پیرو راه سقراط شدند که از خواندن نفرت داشته باشند.البته شاید بهتر بود سقراط را در زمینه های دیگری الگو قرار دهند.اصلا اگرسقراط واقعا زاییده تخیل افلاطون باشد احتمالا این جمله را وقتی گفته که از خواندن های طولانی بیزار شده و قصد دارد همراه ژان ژاک روسو باشد و شعارهای عصر روشنگری را به چالش بکشد.
چه حرف های عجیبی که گفته شد.از همه این ها که بگذریم آتشکده آدریان چیز عجیبی ندارد.بقایایی از آتش معروفی که قرار بود هرگز خاموش نشود از پشت پنجره دیده می شود.متاسفانه سایر ادیان حق ورود به ساختمان ندارند.البته ساختمان از همین نمای پشت پنجره آنچنان تحفه خاصی نیست و بناهای خوش رنگ و لعاب تری در تهران یافت می شود.نمی دانم این اجازه عدم ورود ناشی از رفتارهای بد گذشتگان است یا جز آداب و اصول خودشان است.
خودمانیم حداقل ما در اسلام این ناز و عشوه را نمی بینیم.از هر دین و آیینی که باشی باز هم سهمی از نذری ها نصیبت می شود احتمالا با وجود همین ویژگی ها بود که نیچه اسلام را می پسندید.هر چند که شاید نیچه دلایل دیگری و شاید حتی ناخوشایند برای ما را در نظر داشته بود اما با قدرت روایت آن را دستکاری می کنیم تا شبیه آن چه شود که ما دوست داریم.
خلاصه تمام صحبت ها به این جا ختم شد که این آتشکده ارزش چندانی برای دیدن ندارد و همان بهتر که از لیست دیدنی های تهران پاک شود هر چند که سازنده آن خیلی ها را از گرسنگی نجات داد.بنابراین در پایان متن با تقلبی هر چند مختصر از مدرس یادی کنیم از ارباب کیخسرو که تارمویش به احمد و کلم هایش می ارزد.