ویرگول
ورودثبت نام
محمد رضا حسین میخچی
محمد رضا حسین میخچی
خواندن ۳ دقیقه·۲ ماه پیش

زندگی در کره شمالی گزیده ای از کتاب رودخانه تباهی : وعده ای شیرین با طعم درد و وحشت .


در سال های اواخر دهه ۱۹۵۰ تا اواسط دهه ۱۹۸۰ بیشتر از ۱۰۰ هزار کره ای و ۲ هزار شهروند ژاپنی با وعده زندگی بهتر در کشوری بهتر - ژاپن را ترک می کردند . اما مهاجران خیلی زود متوجه شدند که وعده زندگی بهتر در کره شمالی تنها یک وعده پوچ و تو خالی بوده است آنها با فقر و بدبختی بیشتری روبرو شدند . پیونگ یانگ در کره شمالی تنها مکانی محسوب می شد که یک نفر بتواند بهترین فرصت ها را در آن پیدا کند و به یک زندگی بهتر برسد . اما در شهرهای دیگر خبری از چنین امکاناتی نبوده - جالب است بدانید در کره شمالی داشتن کیف و ساعت واقعا" یک مسئله عجیب و غیر عادی است اغلب دانش آموزان برای حمل وسایل خود از پارچه یا کیسه های پلاستیکی استفاده می کنند و تنها طبقه مرفه می تواند کیف به دست بگیرند . در جامعه کره شمالی - براساس جایگاه افراد - رتبه و حرفه ای از قبل برای آنها انتخاب می شود . در کره شمالی در مجموع سه مسیر برای رشد و بزرگسالی هر فردی وجود داشت . اگر وی از خانواده ای خوب و نزدیک به مقامات بود - بدون در نظر گرفتن هوش می توانست به شغل بسیار خوبی برسد . اگر از خانواده ای قدرتمند بود و ذاتا" مهارت های خاصی داشت به ارتش و نیروی دولت می پیوست و غیر از این - دیگران باید کارگر می بودند . به صورت دقیق تر - مردم کره شمالی در یک سیستم طبقه بندی به نام ((سنگ بون)) ((songbun)) که به سه طبقه و ۵۱ رده و دسته های دیگر و غیره ... تقسیم می شوند که بنا به طبقه و رده های مختلف به آنها خدمات اجتماعی و درمانی شغلی و تحصیلی و غیره توسط دولت ارائه داده می شود . اهالی کره شمالی برای به دست آوردن ضروریات و اولین نیازمندی های زندگی خود مجبور به رشوه دادن و دزدی بودند و سیستم کاری می کرد که آنها به شدت از انسانیت دور شوند . استیصال و درماندگی و بیهودگی و واماندگی بلای جان مردم کره شمالی شد و کاری کرد که هزاران نفر از مردم این‌ کشور کارهای وحشتناکی انجام دهند - جنایت هایی که هنوز هم درک درجه خشونت آن ها از عهده فهم انسان ها خارج است . ((ایشیکاوا در مورد روزهای نحس قحطی کره شمالی می گوید : من مردی را دیدم که همسرش را کشت تا بتواند او را بخورد و از گشنگی نمیرد )) یکی از بدترین داستان هایی که ایشیکاوا در مورد فرار از کره شمالی و رودخانه یالو شنیده بود- داستانی مشهور به (( حلقه بینی)) است .

این داستان مربوط به خانواده ای چهار نفره می شود که از رودخانه عبور کردند و به چین رسیدند . اما پلیس مخفی کره شمالی که در خاک چین مزدورانی دارد آن خانواده را شناسایی و دستگیر کردند . سپس چهار عضو خانواده را با سیمی که از بینی هایشان رد می شد به هم وصل کردند و تا مرز کشاندند . به محض رسیدن به مرز هم - چهار نفر خانواده کشته می شوند .

کره شمالی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید