همانطور که گفته شد ، ایدئولوژی ابزار اصلی حکومت های پساتوتالیتر است . ایدئولوژی چیزی است که باعث استحکام حکومت می شود و به مرور آنقدر اهمیت پیدا می کند که تقریبا" تمام قدرت را به دست خود می گیرد . در نتیجه ، تا زمانی که ایدئولوژی برقرار باشد ، حکومت پساتوتالیتر نیز به حیات خود ادامه می دهد .
ایدئولوژی ستون استحکام و روبنای نظام پساتوتالیتر است .
اما این ستون زیربنایی بسیار سست دارد .
از آنجایی که نظام پساتوتالیتر مجبور به وانمود کردن به چیزی است که نیست ، بنابراین شالوده آن نیز بر انبوهی از دروغ ها ساخته شده است . این ستون تا زمانی دوام دارد که مردم حاضر باشند زیر چتر دروغ های حکومتی زندگی کنند و تمایلی به ابراز نظر واقعی خود نداشته باشند . اما دقیقا" حکومت چه دروغ هایی می گوید ؟
بار دیگر مثال سبزی فروش را به میان می آوریم . شعاری که او پشت شیشه مغازه خود چسباند یکی از همین دروغ ها است .
سبزی فروش شاید پیش خود فکر کند : ((باچنین کاری و تبعیت از نظام از خودم محافظت کرده ام . چرا وقتی همه این کار را انجام می دهند ، من آن را انجام ندهم ؟ ))
در اینجا باید از خود بپرسید که آیا اگر همه خود را در آتش می انداختند ، این مرد سبزی فروش هم حاضر بود خودش را در آتش بیندازد ؟
شاید در وهله اول با سبزی فروش هم عقیده باشید و بگویید : (( یک شعار نویسی ساده نه ضرری به من وارد می کند و نه به دیگران ، مگر شعاری که در سبزی فروشی نوشته شود را کسی می خواند ؟))
البته که عده بسیاری اصلا" توجهی به آن شعار ندارند _ اما در اینجا سوالی مطرح می شود که اگر کسی واقعا" این شعار را نمی خواند ، پس چرا نظام پساتوتالیتر آنقدر حساسیت دارد تا شعارها در همه جا نصب شوند ؟ چرا اگر این سبزی فروش شعار را روی شیشه مغازه اش نچسباند عواقب سنگینی برایش دارد ؟
نکته اینجاست که شعار به تنهایی تاثیری ندارد ، مسئله تبعیت تمام افراد از یک قانون است . همانطور که گفته شد ، در یک نظام پساتوتالیتر ممکن است حتی بسیاری از انسان ها متوجه وجود چنین نظامی نشوند . اما بهتر است به این نکته نیز توجه داشت که دخالت نظام پساتوتالیتر تنها به اجبار چسباندن شعار روی شیشه سبزی فروشی محدود نمی شود . یک نظام پساتوتالیتر شعار خود را هرجا ، از دکل های برق تا بیلبوردهای بزرگ درمعرض نمایش می گذارد تا خواه یا ناخواه با پیام های ناخودآگاهش افراد را به سمت آرمان ها و ایدئولوژی خویش جذب کند .
در واقع اگر زیر سایه یک حکومت پساتوتالیتر زندگی کنید می بینید که هیچ جایی نیست که این نشانه ها و شعارهای حکومتی را نبینید . شاید در ابتدای کار ، مردم متوجه جزئیات نشوند ، اما زمانی که شعار به کلی چهره شهر و کشور را تغییر می دهد دیگر نمی توان آگاهی از پیام های حکومت را انکار کرد .
زمانی که این شعار نوشته ها مانند قطعات یک پازل کنار هم قرار می گیرند ، تصویری کامل را شکل می دهند که پیامی با مضمون (( من رئیس تو هستم _ حواست به جای پایت باشد )) به مردم مخابره می کند . در کنار تمامی این ها ، در نظام های پساتوتالیتر افراد عادی از جمله سبزی فروش ، هم ابزار سرکوب نظام هستند و هم قربانی آن به شمار می روند . افراد از این لحاظ که آگاهی کامل از دلیل اقدامات دولت ندارند ، یک کار را انجام می دهند . بنابراین سبزی فروشی که چنین شعاری روی شیشه خود چسبانده ، اصلا" از خود نمی پرسد که آیا شخصا" به این شعار نوشته اعتقاد دارد یا خیر ؟
به همین دلیل است که یک نظام پساتوتالیتر قدرت سرکوبش را از خود مردم می گیرد .
مردمی که به واسطه چنین کارهایی آنقدر از هویت اصلی خود خالی می شوند که عملا" جسارت ایستادگی در مقابل خواسته های غیر معقول حکومت را ندارند .
در نهایت افرادی که تحت لوای این حکومت زندگی می کنند برای دوری از دردسرهای حکومت ، برای خود پیله ای از دروغ می بافند که چنبره زدن در آن برایشان امنیتی خیالی را به ارمغان می آورد . زندگی در سایه باوری که حتی خودشان هم به آن اعتقاد ندارند و با اولین ضربه آگاهی از بین می رود . اگر مردم یک جامعه به زیستن در چنبره دروغ عادت کنند ، جامعه دچار انفعال شده و آن گاه بذر رژیم های فاستر از دیکتاتوری در جامعه کاشته می شود .