درحال انجام قتل بودم که یه دفعه یکی از پرستارا صدام کرد چون مریضم حالش بد شده بود پس منم رفتم ببینم چش شده
درسته من یه دکترم که آرزوم بود قاتل بشم اما چون قاتل بودن و کشتن ادما به نظر هیچ کس عادی نیست مامانم مجبورم کرد که برم تجربی پس منم گفتم باشه.
شاید به فکر شما این باشه که پس رویای قاتل بودنم چیشد میتونم بگم که من همکنون قاتلم اما نه قاتل عادی من قاتل ادمایم که زنده بودنشون برای دنیا ضرره اشتباه فکر نکنین من تازه کار نیستم این داستان از دوران دبیرستان شروع شده.
فلش بک
الان 17 سالمه توی رشته ی تجربی
برعکس تفکراتم تجربی ها اونقدر ها هم خرخون نیستن میتونم بگم عوضی ترین آدما رو توی دبیرستانم دیدم .
توی دبیرستان یه دختره به اسمه مارال بود همیشه با دوستای عوضیش اذیتم میکردن .
...
شاید فکر کنین ما فقیر هستیم پس درست فکر کردید البته به نظر مامانم. توی قتلام یه کم پول کش رفتم . چیزی که مامانم نمیدونه اینه که جنازه ی یه دختر دبیرستانی توی زیرزمین خونمونه
برخلاف تصور بقیه قاتل بودن کار سختیه منظورم ابزارش مجبورم نصف پولام رو برای ابزار خرج کنم.
همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه پولام تموم شد برای در اوردن پول هم به قتل یه ادم پول دار نیاز دارم پس رفتم تو کارش.
پرش زمانی
وای خونه ی بزرگ که هیچی این قصره آرام آرام وارد خونه شدم البته شما خونه در نظر بگیرید .
خیلی راحت وارد خونه شدم رفتم سمت اتاق مخفی که توی اتاق ادم خر پوله هست نگاه کردم هیچ کس تو اتاق نباشه وقتی وارد اتاق مخفی شدم فهمیدم که مردک گنج نگ میداره پس همه ی گنج ها رو برداشتم و فلنگ و بستم.
به عنوان دختر 17 ساله بوکسم عالی بود من به اندازه ی سنم فقط کیسه بوکسام پاره شدن البته همه ی اینا تو زیرزمین ه خونمونه.